Part 15

390 42 51
                                    

درگیر بودم با شستن فرش ها😑
برای همین نتونستم بیشتر بنویسم و همین هم خیلی خودمو کشتم تا بنویسم، سو‌.... آیا شاکر نیستید ؟
بابت جواب ندادن کامنت ها عذر میخوام، در اسرع وقت جواب میدم ❤️
::
::
::
::
با باز شدن در توسط سکس تراپیست ماهر، ظاهرش رو برانداز کرد، یه تیشرت اور سایز که تتو های ریز و درشت ساعدش رو به خوبی نمایش میداد به علاوه یه شلوارک گشاد که پاهای عضلانیش رو به رخ میکشید.

لبخندی به دوست عزیزش زد و با خوشحالی دستش رو جلو آورد که دست بده:
سلام بر تراپیست جئون ماهر.

جونگکوک لبخندی روی لبش نشوند که باعث شد پیرسینگ لبش زیر ریسه نور بنفش رنگ بدرخشه:
سلام بیب، long time no see.
(خیلی وقته که ندیدمت.)

تهیونگ خندید و جونگکوک اونو به داخل خونه، یا بهتر بگیم مطبش که از قضا پنت هاوس فوق لاکچری ای بود دعوت کرد‌، پرسید:
چی میل داری، قهوه، کاپوچینو، موهیتو، اووممم...

تهیونگ تک خندی زد و گفت:
هیچ کدوم، نظرت چیه هنسی بزنیم؟

جونگکوک پوزخندی کنار لبش نشوند و گفت:
Hmmm... You have good taste babe..
(سلیقه خوبی داری بیب)

تهیونگ روی مبل های راحتی مشکی رنگ که با تم خونه هماهنگ بود لم داد و گفت:
هنوز عادت انگلیسی حرف زدنت رو تغییر ندادی؟

پسر عضله ای با سطل پر از یخ که بطری هنسی رو توش جا داده بود و دو تا جام باریک و اسنک هم توی دست دیگه اش بود، کنار تهیونگ نشست و وسایل دستش رو روی میز قرار داد:

همین که به این کشور عادت کردم خودش خیلیه، همه از کره پا میشن میرن آمریکا، اونوقت پدر من منو مجبور می‌کنه که از آمریکا بکوبم بیام کره!

بطری رو باز کرد و جام تهیونگ رو پر کرد، تهیونگ هم متقابلاً جام جونگکوک رو پر کرد.
-چیرز.
-چیرز.
تهیونگ جرعه ای از مشروبش نوشید و سر صحبت رو باز کرد:
چه خبر جونگکوک.

جونگکوک خندید و جام رو روی میز گذاشت:
خبری نیست، مثل همیشه، مشغول کار...

تهیونگ لبخند روی لبش ماسید، خودش هم تازگیا همین دغدغه رو داشت، پرسید:
کوک، اگه یه مرد سی و چند ساله، با یه دختر شونزده... یا مرد از اون دختر خوشش بیاد و بهش میل داشته باشه، اونوقت پدوفیلی محسوب میشه؟

جونگکوک خندید و گفت:
داری منو دست میندازی ته؟

تهیونگ تک خندی زد و گفت:
جدی ام، کنجکاو شدم درباره این موضوع.

جونگکوک جرعه ای از شرابش نوشید و گفت:
طفره نرو کیم تهیونگ!
تو هیچ وقت چیزی رو بی دلیل نمیپرسی!

تهیونگ ریلکس پا رو پا انداخت و بدون نگاه مستقیم به چشمان جونگکوک گفت:
یکی از بیمارام ازم پرسیده.

جونگکوک پوزخندی زد، چونه تهیونگ رو با دو انگشت اشاره و شست گرفت و صورتش رو به سمت خودش برگردوند، کمی صورت خودش رو به تهیونگ نزدیک تر کرد و روی لبهاش زمزمه کرد:

بهم بگو چی شده، بیبی بِر من هیچ وقت اینطوری آشفته نبود، راستشو بگو، نکنه عاشق یه دختر هیفده ساله شدی؟

تهیونگ ابرویی بالا انداخت، جونگکوک بهش نزدیک تر شد و بوسه سریعی روی گونه اش نشوند، دستش رو بین موهای مجعد تهیونگ برد و نوازش وارانه پرسید:
بگو دیگه، بیبی تهِ من.

تهیونگ بعد از فرو بردن آب دهانش، آروم نگاهش رو به مردمک چشمان درخشان جونگکوک دوخت، گفت:
راستش، نه اینکه عاشق همچین دختری باشم، بهش کشش دارم، من دوست دارم ببوسمش، بغلش کنم، کاری کنم که خیالش راحت باشه و غصه نخوره.

حتی توی خوابام هم داریم با هم یکی میشیم و این بار پنجمه که خواب دیدم باهاش دارم ...

جونگکوک سری تکون داد و گفت:
اومووووووووو....‌خرس کوچولوی ما عاشق یه دختر شده....یه دختر کوچولوی دبیرستانی!

تهیونگ بطری رو از روی میز برداشت و یه نفس سر کشید.
جونگکوک سعی کرد بطری رو از لای انگشتای کشیده تهیونگ بیرون بکشه، و موفق هم شد، انگشت شصتش رو نوازش وارانه روی سیب گونه تهیونگ کشید و فکر کرد:
"چرا باید عاشق اون دختر بشی بیبی بر عزیزم، مگه من چی کم دارم؟ "

تهیونگ رو به آغوش کشید و گفت:
باهم حلش میکنیم، شاید مشکل از اینکه خود ارضایی بلد نیستی.
نظرت چیه چند دقیقه لذت بخش رو روی تخت من سپری کنی؟

تهیونگ مست شده سری تکون داد و با قدم های ناهماهنگ به دنبال جونگکوک راه افتاد.
جونگکوک توضیح داد:
اینکه تو عاشق اون دختر شدی دلیل نمیشه که پدوفیل باشی، اون یه دختر بالغه، این یعنی توی سن کم هم می‌تونه بچه دار بشه، بدنش به بلوغ رسیده اما ذهنش نه، میتونی بهش عشق بورزی اما برای ازدواج کردن با توجه به قانون کره به مشکل برمیخوری!
اون باید به هجده سالگی رسیده باشه، یعنی یکی دو سال دیگه.

تهیونگ سر تکون داد و روی تخت نشست و گفت:
نه می‌خوام با سولهی ازدواج کنم، برای خودم قرص های کاهش میل جنسی سفارش دادم، نمی‌خوام به مینی فکر کنم.

جونگکوک تهیونگ رو روی تخت دراز کرد و کمربندش رو باز کرد.
تهیونگ با حالت مستی گفت:
خجالت آوره کوک، دستت رو بکش.
اما هیچ حرکتی نکرد.
جونگکوک آروم خندید و لب زد:
شغل من همینه بیبی بر.

تهیونگ مچ جونگکوک رو گرفت و صادقانه گفت:
بدم میاد که توسط یه مرد لمس بشم، نکن کوک.

جونگکوک اهمیتی نداد و دست تهیونگ رو کنار زد، دکمه شلوار کرمی رنگ تهیونگ رو باز کرد.
تهیونگ لرز کوچیکی از اون لمس کرد، بین مستی دست و پا میزد، آروم لب زد:
نکن...

جونگکوک از این همه بی میلی تهیونگ نسبت به خودش، حتی توی مستی، دلش گرفت، روی تن مردانه تهیونگ خیمه زد و برای اولین و آخرین بار، بوسه کوچیکی به لبای نیمه باز و صورتی رنگ مرد نشوند.

مژه های صاف بیبی برِش به همراه سرخی گونه های حاصل از مستیش زیبا ترین تابلوی نقاشی شده توسط خدا رو جلوی چشماش به نمایش میذاشت.
سوییچ ماشینش رو برداشت و توی جیبش گذاشت.
دستش رو زیر زانو و کمر تهیونگ برد و بلندش کرد.

::
::
::
در اتاق خواب تهیونگ رو باز کرد و جسم مرد رو روی تختش گذاشت، بوسه ای به گونه اش نشوند و خارج شد.

You Healed Me ||| KTHWhere stories live. Discover now