بچه ها فعلا تمام سعیم بر اینه که روزی یه پارت بذارم بلکه دو هفته ای بتونم این فیک رو تموم کنم و بعداً ببینم شرایط دانشگاه چطور میشه که بتونم پارت بذارم برا فیک جدیدم یا نه.
::
::
::
::برای بار چندم در اون روز دختر رو بوسید، یکی از تیشرت های خودش رو تن دخترک کرد، ددی عزیزش برای این دختر هر کاری میکرد.
یکی از شلوارک های گشادش رو به دختر پوشوند و بوسه ای به ساق پای دخترک زد.
مینی صداش زد:
تهیونگ اوپا....تهیونگ با لبخند شیرینی گفت:
جانم دخترم؟مینی لبش رو توی دهنش کشید و بعد با آزاد کردن لباش گفت:
گشنمه.تهیونگ این بار از کیوتی درخواست دادن دخترش گل از گلش شکفت، با ذوق سرش رو توی گردن دخترک فرو برد و بوسه های ریزی زد، دختر که قلقلکش گرفته بود، ریز ریز خندید.
تهیونگ کنار گوش دختر لب زد:
بخورمت شیرینم؟ انقدر شیرین نباش دخترم.مینی دستش رو دور گردن دکتر کیم حلقه کرد و بغلش کرد، زمزمه کرد:
خب تهیونگی اوپا رو دوست دارم، نمیشه که براش کیوت بازی درنیارم.تهیونگ معطل نکرد و از زیر زانو های دختر گرفت، بلندش کرد و از در اتاق خواب، و متعاقباً از در خونه بیرون رفت.
مینی متعجب پرسید:
اوپا...کجا میریم؟تهیونگ بوس کوچیکی روی نوک بینی دختر گذاشت و گفت:
میبرمت با هم نهار بخوریم، بگو ببینم دختر شیرینم چی دوست داره؟ هوم؟مینی حس خوبی داشت، بعد از چندین سال دوباره رفتاری شبیه به پرنسس ها باهاش میشد، چهره متفکری به خودش گرفت و گفت:
اوممم... شکمم میگه همبرگر.تهیونگ وارد آسانسور شد و دکمه طبقه منفی یک رو زد.
نگاهی به دخترش انداخت، گفت:
دخترم موهاش خیسه.مینی شونه ای بالا انداخت و گفت:
مهم نیست، فعلا میتونم اوپا رو هم از گشنگی گاز بزنم.تهیونگ از آسانسور خارج شد، در ماشین رو باز کرد و دختر رو نشوند و خودش هم بعد از دور زدن ماشین وارد شد.
بعد از استارت زدن، بخاری ماشین رو روشن کرد و گفت:
موهات رو خشک کن، یه برس نو توی داشبورد هست، تا برسیم میتونی موهات رو مرتب کنی.مینی نگاهی به استایل جذاب تهیونگ انداخت و بعد نگاهی به خودش کرد، انگار که جلوی یه آدمی که لباس پلو خوریش رو پوشیده با لباس خونگی ظاهر بشی!
نچی زیر لب گفت اما فعلا گشنگیش و موهاش مهم تر بود.
کله اش رو جلوی بخاری ماشین گرفت، که تهیونگی که شوخیش گرفته بود، دور بخاری رو زیاد کرد و موهای بور دختر پرواز کرد.
YOU ARE READING
You Healed Me ||| KTH
Fanfiction"تو منو شفا دادی" Genre:{Fluff},{Romance},{Happy end},{BoyxGirl},{Medical}{Smut} +18 دستش رو به گرمی گرفت و با قوت قلبی که خودش هم نمیدونست از کجا نشأت گرفته، لبخندی روی لب خشک شده اش نشوند و گفت: +مطمئنم میتونی از پسش بربیای و شکستش بدی! دختر با صو...