سلام عزیزای دلم، این پارت مال فرداس 😂، ولی الان آپ کردم، خب، به هر حال.
راستی دوست صمیمیم جانسو یه چند شاتی آپ کرده،
(یه کم هم خودم دستکاریش کردم 😂)
خوشحال میشم اگه برید و سری بهش بزنید، مطمئنم خوشتون میاد.
آیدیش:
JANSO0::
::
::
::پلک هاش رو روی هم میفشرد و هر لحظه منتظر بود تا جیغِ حاصل از دردش رو آزاد کنه، اما با صدای گرم و بم دکتر کیم که عبارت "تموم شد" رو زمزمه کرد، چشماش رو باز کرد، با تعجب پرسید:
یعنی..یعنی الان برام سرم زدی؟
دکتر کیم سعی میکرد جلوی کش اومدن لباش رو بگیره اما موفق نبود، سری تکون داد و به دست دختر اشاره زد:
خودت ببین، توی دستته.مینی با تعجب به دستش نگاه کرد و با دیدنِ سوزنی که هر ثانیه قطره ای از آب مقطر رو وارد رگ هاش میکرد، اوهی از بین لباش در رفت و با لبخند زیبایی تشکر کرد:
ممنونم آقای دکتر.دکتر کیم لحظه ای ابروهاش میون هم رفت:
آمم، دکتر کیم، دکتر کیم صدام کن.مینی سری تکون داد و بعد با خوندن کارتِ دور گردن دکتر کیم گفت:
اسمت تهیونگه؟دکتر کیم سری تکون داد و گفت:
درسته، تهیونگم، کیم تهیونگ، ولی دخترِ خوب توی محیط کاری منو به اسم صدا نکن، باشه؟مینی معترضانه گفت:
یاااا.. بچه که نیستم، خودم میدونم.تهیونگ کلافه پوفی کشید:
چرا هستی دخترجون، در نظرِ منِ سی و هشت ساله تو یه دخترِ نوجوانی!مینی با دهان نیمه باز پرسید:
چی؟
تو سی و هشت سالته؟!تهیونگ خنده خجالت زده ای کرد، پشت گردنش رو لمس کرد:
خب، همه تصور میکنن که نهایتاً بیست و پنج یا بیست و هشت سالم باشه.مینی چند بار پلک زد و گفت:
چه حیف شد، میخواستم والریا رو بهت بندازم، اما انگار نمیشه.تهیونگ چند بار متعجب پلک زد و گفت:
وات؟
دختر معلوم هست چی میگی؟در طی یه لحظه، چیزی یادش اومد و گفت:
راستی، توی پرونده ات گفتم که حق نداری تا هفته آینده از بیمارستان مرخص بشی.مینی همون لحظه چشماش گرد شد، با لحن جیغ جیغوش اعتراض زد:
چیییی؟!
دکتر کیمممم!تهیونگ بی اهمیت از اتاق بیرون رفت:
ماسک اکسیژن یادت نره دخترم.مینی آه کلافه ای کشید، با گوشیش به والریا پیام داد که وارد اتاق بشه.
والریا بیست دقیقه بعد، درست زمانی که پرستار مین سرم رو از دستش بیرون کشید، در حالیکه چیزی رو پشتش پنهان کرده بود وارد اتاق شد.
YOU ARE READING
You Healed Me ||| KTH
Fanfiction"تو منو شفا دادی" Genre:{Fluff},{Romance},{Happy end},{BoyxGirl},{Medical}{Smut} +18 دستش رو به گرمی گرفت و با قوت قلبی که خودش هم نمیدونست از کجا نشأت گرفته، لبخندی روی لب خشک شده اش نشوند و گفت: +مطمئنم میتونی از پسش بربیای و شکستش بدی! دختر با صو...