Part 41

219 27 15
                                    

تهیونگ متوجه شدمی گفت، ماشین رو روشن کرد و به سمت خونه روند، خونه جدیدی که چیزی درباره اش به مینی نگفته بود و تا امروز مثل یه راز نگهش داشته بود.

مینی بی حوصله چشم بر هم گذاشت، تهیونگ خندید:
پس وقتی باردار بشی مثل کوالا میخوابی؟ هوم؟

مینی آره‌یی زیر لب گفت، تهیونگ پشت چراغ قرمز ترمز کرد، مشغول وارسی اجزای صورت آرایش شده مینی شد، برای بار هزارم در اون روز، تکرار کرد:
امروز خیلی زیبا شدی، خیلی زیاد.
مینی لبخند باوقارش رو روی لب نقاشی کرد، زمزمه کرد:
بهترین همسر دنیایی، ممنونم از اینکه منو درک میکنی.

تهیونگ سر تکون داد، از پشت چراغ سبز رد شد، تا خونه حرفی بینشون رد و بدل نشد، تهیونگ هر چقدر هم که میخواست ناراحتیش رو انکار کنه بازم ناموفق بود، به هر حال پدر اون کوچولوی چهارده روزه بود، و کدوم پدری حاضر به مرگ یه جنین میشد؟
ماشینش رو توی پارکینگ پارک کرد، با متوقف شدن ماشین، مینی هم از چرت پنج دقیقه ای بیدار شد، متوجه شد که این پارکینگ متفاوت از پارکینگ آپارتمان خودشونه، پرسید:
تهیونگ؟ اینجا...

تهیونگ اجازه نداد حرفش رو کامل کنه:
خونه جدیدمون.

مینی به وجد اومد، درب ماشین رو باز کرد و بیرون رفت، قدم از قدم برنداشته بود که لباسش زیر کفش های مضخرف پاشنه بلندش گیر کرد، چشمانش رو بست و منتظر یک سقوط جانانه روی کف سیمانی پارکینگ شد که تهیونگ از روی هوا قاپیدش، براید استایل بغلش کرد:
فکر نمیکنی روز عروسی دوماد باید همینطوری بغلت کنه و تا خود تخت حملت کنه؟

مینی دست انداخت دور گردن تهیونگ:
رسم جدیده؟ چرا که نه آقای دوماد.

در حالیکه وارد اسانسور شده بودن، تهیونگ خم شد و بوسه کوتاهی از لبان آرایش شده دختر گرفت:
به محض اینکه بذارمت رو تخت، طوری بفاکت میدم که قبلاً هیچ وقت مشابه‌اش رو تجربه نکردی.

سرخی گونه های مینی با وجود اون کانسیلر ها و کرم پودر های سنگین، پدیدار شد، و باعث پوزخند زدن تهیونگ شد:
میبینی؟ هنوزم میتونم با حرفای درتی روت تأثیر بذارم.

مینی مشت بی جونی به سینه تهیونگ زد:
یاا..
با صدای دینگ باز شدن درب آسانسور، حرفش نصفه موند، تهیونگ پیاده شد، سیستم ورودی چهره تهیونگ رو تشخیص داد و وارد خونه شد.

مینی با دیدن خونه ای به اون بزرگی فکش افتاد، با هولی پرسید:
ت..تهیونگ‌..پنت هاوس؟

خدمتکار به سمت در اومد و تعظیمی کرد:
خوش اومدین، چیزی میل دارین؟

و تهیونگ دستور داد:
دو تا اسموتی توت فرنگی برامون بیار.

مینی رو زمین گذاشت، که کفشاش رو بیرون آورد و پا برهنه به سمت یکی از اتاق ها رفت:
تهیونگ، عزیزم، اتاق لباس ها کجاست؟

You Healed Me ||| KTHWhere stories live. Discover now