سلام دوستان، بایت تاخیر عذر میخوام، اما زندگی من همش واتپد نیست،سعی میکنم اینجا هم فعالیت کنم تا کارام رو تموم کنم،به زودی بار و بندیلم رو میبندم و از واتپد جمع میکنم میرم، حتی حس میکنم باید داستانام رو حذف کنم و برم، به هر حال، بریم برای این پارت.
::
::
::
::دختر بر خلاف شب های قبل به سرش بی خوابی زده بود، حتی نمیتونست لامپ اتاقش رو روشن کنه تا نقاشی بکشه، چون ممکن بود پرستار متوجه بشه و بهش قرص بده و مینی از قرص بیزار بود.
گوشیش رو برداشت، یکم توی برنامه های مختلف گشت زد و با دیدن تبلیغات برنامه U Chat که توسط یه برنامه نویس موفق به نام تدیما ساخته شده بود، حسابی شیفته اون برنامه شد.
(تبلیغ کردن خودم😎😎😂😂😂😂)برنامه رو نصب کرد و وارد برنامه شد، حتی رابط کاربری اون برنامه بصورت عالی طراحی شده بود، رنگ های بکار رفته توی اون برنامه بصورت ویژه ای ترکیبی زیبا داشت، بنفش، صورتی و سفید.
(اگه فکر کردید از دست تبلیغات واتپد فرار کردید کور خوندید! من خودم براتون تبلیغ میارم 😂😂)
بعد از وارد کردن شماره اش و چند اِستِپ امنیتی دیگه و وارد کردن مشخصاتش، وارد برنامه شد.
به یو چت خوش اومدی النا !بعد از نشون داده شدن جمله بالا به رنگ بنفش،صفحه برنامه نمایان شد.
در صفحه اول، مخاطبین خودش قرار داشتند که فقط والریا اون برنامه رو نصب کرده بود.
ابرویی بالا داد و با زدن ذره بین گوشه سمت چپ پایین برنامه، شروع به جستجو به کسی که میخواست باهاش چت بکنه، کرد:
جنسیت: دختر
سن: ۱۶
ملیت: کره ای
به همین قدر اطلاعات بسنده کرد و موتور جستجوی برنامه، هزاران گزینه پیش پای مینی گذاشت.مینی با توجه به پروفایل های دختران شونزده ساله کره ای، اونی که از همه زیباتر در نظرش جلوه میکرد رو انتخاب کرد و دکمه استارت چت رو لمس کرد.
دختری که آیدیش Lisa.K بود آنلاین بود و به محض ارسال پیام مینی، جواب داد:
سلام.Elena:
خب، راستش حوصله ام بد جوری سر رفته و خوابم نمیبره، میشه باهم چت کنیم؟Lisa.K:
چرا خوابت نمیبره؟ دلیل خاصی داره؟Elena:
آره، چون بعد از ظهر خوابم برد.Lisa.K:
نظرت چیه یه قرصِ ملاتونین بخوری؟
Elena:
نچ! به هیچ وجه، اونقدر دکترا برام قرص و سرم تجویز کردن که دیگه حالم ازش بهم میخوره.
Lisa.K:
نظرت درباره مدیتیشن چیه؟
YOU ARE READING
You Healed Me ||| KTH
Fanfiction"تو منو شفا دادی" Genre:{Fluff},{Romance},{Happy end},{BoyxGirl},{Medical}{Smut} +18 دستش رو به گرمی گرفت و با قوت قلبی که خودش هم نمیدونست از کجا نشأت گرفته، لبخندی روی لب خشک شده اش نشوند و گفت: +مطمئنم میتونی از پسش بربیای و شکستش بدی! دختر با صو...