با زنگ خوردن گوشیش، دستش رو به سمت پا تختی دراز کرد و به گوشیش چنگ زد، تماس رو جواب داد:
هوم؟صدای نازکی پشت خط پرسید:
پروفسور کیم تهیونگ؟تهیونگ بلند شد و صاف توی جاش نشست:
بله خودم هستم، بفرمایید.زن پشت خط گفت:
ارائه دیرز، در واقع مقاله ای که ارائه دادین، رتبه اول رو بین تمام مقالات پزشکی دریافت کرده، اگه ممکنه یه وقت تعیین کنید که با شما و دستیارتون مصاحبه بشه و مقالهتون برای مجله پزشکی ما چاپ بشه.تهیونگ نمیتونست باور کنه، با شگفتی گفت:
خب...نمیدونم چی بگم...برای شنبه چطوره؟زن پشت خط گفت:
اگه ممکن هست امروز.تهیونگ نگاهی به ساعت انداخت، ساعت نه صبح بود، سرش رو خاروند و گفت:
ساعت سه ظهر چطوره ؟زن تایید کرد:
عالیه، خدا نگهدار.تهیونگ خداحافظی کرد، نگاهی به چهره غرق در خواب مینی انداخت و زیر لب زمزمه کرد:
فرشتهی من.خم شد، بوسه ای به پیشونی دختر نشوند که مینی با حس خیسی ای روی پیشونیش چشمانش رو باز کرد:
امممم..ددی.. صبحت بخیر.تهیونگ بلند شد و پتو رو کنار زد، مینی تا به خودش اومد، جسم برهنه اش رو در مقابل چشمان تهیونگ بی دفاع دید، جنبید و سعی کرد با دستانش خودش رو بپوشونه که تهیونگ بلندش کرد و به سمت حمام رفت.
::
::
::
::
سردبیر، آقای کیم نامجون به سمتشون اومد، تعظیمی کرد و دست داد:
پروفسور کیم از دیدنتون خیلی خوشبختم.تهیونگ سر تکون داد:
من هم همینطور.مینی هم متقابلاً با آقای کیم دست داد:
خوشبختم.آقای کیم با دیدن مینی لبخندی زد:
روی سکو واقعاً با اعتماد به نفس و مسلط بودید، نظرتون چیه به عنوان یه کار پاره وقت، با تایم منعطف، گزارشگر بخش پزشکی مجله ما باشید؟مینی ابروهاش بالا پرید، از شنیدن پیشنهادی به این
خوبی، به وجد اومده بود:
حتماً چرا که نه، خیلی خوشحال میشم باهاتون همکاری کنم.آقای کیم سر تکون داد:
شنبه ساعت ده صبح بیاید دفترم، هماهنگ میکنیم.مینی لبخند واقعیش رو نشون داد:
حتماً حتماً.آقای کیم به سمت مبل های دفترش رفت و اشاره زد:
لطفاً بفرمایید.
::
::
::
::
پنج روز از تاریخ پریودش گذشته بود، به سرویس بهداشتی رفت، بیبی چک رو از توی قفسه کوچیک برداشت.
بعد از گرفتن تست از خودش، نگاهی به خط دستگاه انداخت، باورش نمیشد، دو تا خط قرمز میدید، این یعنی... یعنی باردار بود.سولهی در سریع ترین حالت ممکن آماده شد و به بیمارستان رفت، از دکتر زنان خواست تا براش یه آزمایش بارداری بنویسه.
::
::
یکسال بعد
YOU ARE READING
You Healed Me ||| KTH
Fanfiction"تو منو شفا دادی" Genre:{Fluff},{Romance},{Happy end},{BoyxGirl},{Medical}{Smut} +18 دستش رو به گرمی گرفت و با قوت قلبی که خودش هم نمیدونست از کجا نشأت گرفته، لبخندی روی لب خشک شده اش نشوند و گفت: +مطمئنم میتونی از پسش بربیای و شکستش بدی! دختر با صو...