Part 9

348 51 86
                                    

دختر با افکارش درگیر شده بود که تهیونگ با شکستن سکوت، از دریای مواج افکارش بیرونش کشید:

این آرایش لایت حسابی خانمت کرده، انگار اون مینی کوچولویی که توی اتاق پنج بود نیستی.

مینی لب های آرایش شده‌اش رو به لبخند خانومانه‌ای دعوت کرد:
لطف داری دکتر کیم.

تهیونگ با شنیدن حرف دختر زد زیر خنده و گفت:
انگار این آرایش کلمات و طرز صحبت کردنت هم عوض کرده.

مینی لبخند کوچیکی زد، کوله اش رو جلوی پاش جا داد و جواب داد:
دکتر کیم من امسال انتخاب رشته کردم، یعنی اونقدری فهمیده و با شعور هستم که برای زندگیم تصمیم بگیرم.

تهیونگ ناخواسته گوشه لباش بالا رفت، لبخند مستطیلی زیباش رو جلوی چشمان دختر به نمایش گذاشت.

مینی نگاهش رو از پنجره گرفت و با دیدن طرز رانندگی تهیونگ، طوری که انگشتان کشیده اش اطراف فرمونِ ماشین suv اش قرار داشتند، آستین هایی که تا روی ساعدش بالا رفته بودند و رگ های دستش که جذابیت به حساب میومد رو سخاوتمندانه جلوی پرده چشمان دختر به نمایش گذاشته بودند‌، لبخند زیبایی که با صورت متقارن دکتر کیم هارمونی داشت و نگاه جذابی که به جاده چشم دوخته بود، همه و همه کاری میکردن که نتونم ازش چشم برداره.

مینی حقیقتاً دلش برای این مرد جذاب رفت، آخه اصلا بهش نمیومد که سی و هشت سال سن داشته باشه و از اون مهم تر انقدر جذاب، خواستنی و دوست داشتنی باشه.

تهیونگ یه گوشه لبش به طرف بالا شکل گرفت و با بد جنسی پوزخند صدا داری زد و گفت:
انگار چشمات زیادی ازم خوششون اومده دختر جون.

مینی با خجالت سرش رو پایین انداخت و گفت:
تا حالا کسی بهت گفته که با این سن زیادی جذابی؟

تهیونگ لبخند کوچیکی زد و لب باز کرد:
اوهوم، خیلیا، یکیشون هم مینی خانم عه.

گوشی تهیونگ‌ به صدا درومد که تهیونگ آروم به سمت شانه جاده روند و بعد از متوقف کردن ماشین جواب داد:
بله عزیزم؟
...چی؟ ...
باشه.... تقریباً نیم ساعت دیگه میرسم، بابت تأخیرم عذر میخوام، خدا نگهدار لاو.

و بعد قطع کرد، رو به چشمان متعجب مینی لبخندی زد، مینی با لبخند پرسید:
انگار همسرت خیلی چشم به راهته، حق داره دلش تنگ بشه.

تهیونگ دوباره ماشین رو راه انداخت، تک خندی زد و گفت:
چرا باید دلتنگ بشه؟

مینی نگاهش رو به جاده دوخت و گفت:
خب معلومه!
تو که به عنوان یه دکتر انقدر وظیفه شناس و عالی هستی، معلومه که توی همسر داری هم حرف نداری و اون زن رو از عشق سیراب می‌کنی، کاملاً واضح و مبرهنه که اون هم کاملاً ازت راضیه.

تهیونگ نیشخندی زد و گفت:
اون همسرم نیست، دوست دخترمه.

مینی شونه ای بالا انداخت و گفت:
حالا هرچی.

You Healed Me ||| KTHWhere stories live. Discover now