دختر با افکارش درگیر شده بود که تهیونگ با شکستن سکوت، از دریای مواج افکارش بیرونش کشید:
این آرایش لایت حسابی خانمت کرده، انگار اون مینی کوچولویی که توی اتاق پنج بود نیستی.
مینی لب های آرایش شدهاش رو به لبخند خانومانهای دعوت کرد:
لطف داری دکتر کیم.تهیونگ با شنیدن حرف دختر زد زیر خنده و گفت:
انگار این آرایش کلمات و طرز صحبت کردنت هم عوض کرده.مینی لبخند کوچیکی زد، کوله اش رو جلوی پاش جا داد و جواب داد:
دکتر کیم من امسال انتخاب رشته کردم، یعنی اونقدری فهمیده و با شعور هستم که برای زندگیم تصمیم بگیرم.تهیونگ ناخواسته گوشه لباش بالا رفت، لبخند مستطیلی زیباش رو جلوی چشمان دختر به نمایش گذاشت.
مینی نگاهش رو از پنجره گرفت و با دیدن طرز رانندگی تهیونگ، طوری که انگشتان کشیده اش اطراف فرمونِ ماشین suv اش قرار داشتند، آستین هایی که تا روی ساعدش بالا رفته بودند و رگ های دستش که جذابیت به حساب میومد رو سخاوتمندانه جلوی پرده چشمان دختر به نمایش گذاشته بودند، لبخند زیبایی که با صورت متقارن دکتر کیم هارمونی داشت و نگاه جذابی که به جاده چشم دوخته بود، همه و همه کاری میکردن که نتونم ازش چشم برداره.
مینی حقیقتاً دلش برای این مرد جذاب رفت، آخه اصلا بهش نمیومد که سی و هشت سال سن داشته باشه و از اون مهم تر انقدر جذاب، خواستنی و دوست داشتنی باشه.
تهیونگ یه گوشه لبش به طرف بالا شکل گرفت و با بد جنسی پوزخند صدا داری زد و گفت:
انگار چشمات زیادی ازم خوششون اومده دختر جون.مینی با خجالت سرش رو پایین انداخت و گفت:
تا حالا کسی بهت گفته که با این سن زیادی جذابی؟تهیونگ لبخند کوچیکی زد و لب باز کرد:
اوهوم، خیلیا، یکیشون هم مینی خانم عه.گوشی تهیونگ به صدا درومد که تهیونگ آروم به سمت شانه جاده روند و بعد از متوقف کردن ماشین جواب داد:
بله عزیزم؟
...چی؟ ...
باشه.... تقریباً نیم ساعت دیگه میرسم، بابت تأخیرم عذر میخوام، خدا نگهدار لاو.و بعد قطع کرد، رو به چشمان متعجب مینی لبخندی زد، مینی با لبخند پرسید:
انگار همسرت خیلی چشم به راهته، حق داره دلش تنگ بشه.تهیونگ دوباره ماشین رو راه انداخت، تک خندی زد و گفت:
چرا باید دلتنگ بشه؟مینی نگاهش رو به جاده دوخت و گفت:
خب معلومه!
تو که به عنوان یه دکتر انقدر وظیفه شناس و عالی هستی، معلومه که توی همسر داری هم حرف نداری و اون زن رو از عشق سیراب میکنی، کاملاً واضح و مبرهنه که اون هم کاملاً ازت راضیه.تهیونگ نیشخندی زد و گفت:
اون همسرم نیست، دوست دخترمه.مینی شونه ای بالا انداخت و گفت:
حالا هرچی.
YOU ARE READING
You Healed Me ||| KTH
Fanfiction"تو منو شفا دادی" Genre:{Fluff},{Romance},{Happy end},{BoyxGirl},{Medical}{Smut} +18 دستش رو به گرمی گرفت و با قوت قلبی که خودش هم نمیدونست از کجا نشأت گرفته، لبخندی روی لب خشک شده اش نشوند و گفت: +مطمئنم میتونی از پسش بربیای و شکستش بدی! دختر با صو...