Part 12

422 50 103
                                    

ممنون بابت صبوریتون❤️
از این به بعد مثل پارسال هر روز آپ داریم، ساعت سه ظهر به احتمال زیاد.
::
::
::
باندانای مشکی رنگش همچنان روی پیشونیش خود نمایی میکرد و انگار خیلی راضی بود که مسئولیت کنار زدن و نگهداری موهای دکتر کیم رو به عهده گرفته، چون از نظر تنها دختر توی خونه، با وجود باندانا خیلی جذاب شده بود.

تهیونگ با حس سنگینی نگاهی، نگاهش رو از کتاب قطور روی میز گرفت، سرش رو برگردوند و با دختر نوجوان توی خونه اش مواجه شد؛ لبخندی زد.
-مگه نگفتم از تخت بیرون نیا؟
دختر بی پروایانه، شونه ای بالا داد و طی یه حرکت، روی میز تحریر دکتر کیم نشست.
-دکتر کیم شما که نمیدونین توی تخت موندن چه کار سختیه.
دکتر کیم لبخند محوی زد، دو دستش رو کنار رون های دختر گذاشت.
-پس خانم کوچولو به خودش جرأت داده که اینطور لجبازی کنه، میدونی مجازات دختری که اینطوری حرفای دکتر کیم رو پشم می‌کنه چیه؟
مینی قهقهه زد، شونه ای بالا انداخت.
-مجازات؟
با چشم های قلبی شده ادامه داد:
- تو نمیتونی یه دختر بی پناه که از قضا مریض هم هست رو توی خونه ات تنبیه بکنی!

تهیونگ کمی به صورت دختر نزدیک تر شد‌.
-کی گفته نمیتونم؟
مینی یک وجب عقب تر رفت.
- شاید...من؟
تهیونک بدون یک لحظه مهلت دادن به دختر دستش رو روی شکم مینی گذاشت و با تکون دادن انگشتای بلندش ، کاری کردن که دختر کوچولوش به خنده بیوفته‌.
مینی بلند بلند می‌خندید و بین خندیدنش التماس میکرد که تهیونگ بس کنه.
-تهیونگ‌...هه هه هه هه..بسه..... لطفاً.....نفس....نفسم بند..‌‌..
تهیونگ با خنده زیباش که باعث می‌شد دور چشماش چروک بیوفته، متوقف شد، خم شد و بوسه کوچیکی به گونه دختر خندان زد.
مینی با متوجه شدن کاری که دکتر کیم باهاش کرد، خنده هاش تَه کشید و ساکت شد.
تهیونگ بدون کنار زدن لبخندش، تره ای از موهای مینی رو کنار زد.
-انتظار نداری که با این خنده های قشنگت نبوسمت؟
مینی معذب شده بود، گونه هاش گل انداخته بود از روی میز پایین پرید تا خودش رو گوشه ای در این خونه بزرگ پنهان کنه که دستی که دور کمرش حلقه شد  مانع از رفتنش شد.
آروم دختر  رو روی رونش نشوند، تره ای از موهای دختر رو کنار زد تا بتونه چشمهاش رو ببینه.
- اومدنت به اتاق من بزرگ ترین اشتباهت بود مینی! میدونستی خیلی زییایی؟
مینی سری تکون داد.
-تو هم خیلی جذابی....دکتر کیم.
دکتر کیم پیشونیش رو به پیشونی دختر تکیه داد.
- همیشه لبهات انقدر بوسیدنی بودن؟

مینی در حالیکه نفس های بی قرارش رو نمیتونست کنترل کنه، با لحنی آروم گفت:
دکتر کیم قلبم داره تند میزنه، این عادیه؟
دکتر کیم سر تکون داد و مینی پرسید:
حتی اینکه توی دلم یه چیزایی حس میکنم هم عادیه؟
دکتر کیم لبخند محوی زد.
-این یعنی از من خوشت اومده، یعنی از اینکه الان این شکلی بین بازو های منی خوشت اومده ، از اون بوسه یهویی لذت بردی.
مینی پیشونیش رو جدا کرد، آروم زمزمه کرد:
یعنی....
که زمزمه آرومش با چسبیدن لب دکتر کیم گوشه لب خودش، متوقف شد.
چیزی درون دختر کوچولو فرو ریخت، با چشمان معصومش، به چشم های بسته دکتر کیم چشم دوخته بود.
(چه چشم در چشمی شد 😂)

دکتر کیم لب های نرمش رو برداشت، زمزمه کرد:
دوستش داشتی خانم کوچولو؟
مینی زیر لب همی گفت و بوسه ای به گونه دکتر کیم زد و بلافاصله سرش رو توی گودی کردن دکتر کیم پنهان کرد.

دکتر کیم خنده تو گلویی کرد.
-کیوت، پس حوصله ات سر رفته بود، هان؟
این قرار بود یه مجازات باشه، اما یه مجازات دلچسب شد.
مینی آروم سرش رو روی شونه دکتر کیم تکیه داد و گفت:
خیلی دوستت دارم دکتر کیم.
تهیونگ آروم دستاش رو روی کمر دختر بالا و پایین کرد، پرسید:
مینی خانم شهر بازی دوست داره؟
مینی اوهومی زمزمه کرد.
تهیونگ مینی رو از خودش فاصله داد و گفت:
اولین قرارمون شهربازی!
مینی زمزمه وار گفت:
قرار؟!
تهیونگ تک خندی زد :
معلومه که قرار!
خانم کوچولو اگه دکتر کیم رو دوست داشته باشی حتی بعد از بیست سالگیت باهات ازدواج میکنم.

مینی با چشمای گرد شده گفت:
دکتر کیم....این دوست داشتن ما منطقی نیست!
دکتر کیم خندید و گفت:
عشق همینه مینی ، عقل و منطق سرش نمیشه!
مینی لبخندی زد و گفت:
پس این همون حسیه که هم کلاسی هام همش دلشون میخواست از دوست پسراشون بگن‌.
دکتر کیم...
دکتر کیم انگشتش رو روی لب دختر گذاشت و ساکتش کرد:
تهیونگ.
من برای تو دیگه دکتر کیم نیستم!
اوپا تهیونگ صدام کن.

مینی آروم لبخندی زد، زمزمه کرد:
ته ته.
تهیونگ ابرویی بالا داد، با چشمانی ریز شده پرسید:
چطور جرأت کردی با این همه فاصله سنی منو ته ته صدا کنی؟!

مینی ابروهاش رو در هم کشید و با صدایی بالا گرفته گفت :
پس تو چطوری این غلط رو کردی و منو بوسیدی؟!
تو بی خود می‌کنی یه دختر جوون رو اینطوری رو پات مینشونی!

تهیونگ خندید، انگشتانش رو نوازش وار روی موهای بور دختر به حرکت درآورد و گفت:
خانم کوچولو اجازه دارن بنده رو ته ته صدا کنن اما فقط توی خونه، بیرون از اینجا من تهیونگ اوپام.

مینی تک خندی زد و با لحن تهدید واری گفت:
پس به نفعته که دفعه دیگه سر به سر خانم کوچولو نذاری، چون همون‌طور که شنیدی میگن:
فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه.

تهیونگ نوک بینی دختر رو بین انگشت شصت و اشاره اش گیر انداخت.
- پس خانم کوچولو اونقدر هام کوچیک نیست، درسته؟

مینی دستاش رو روی سینه اش گره زد و با صاف کردن کمرش گفت:
معلومه، همینطوره!

تهیونگ طی یه حرکت ناگهانی، دختر پر وزن رو بلند کرد و شلپ! انداخت روی تختش، بدون اینکه فرصت تحلیل کردن موقعیت رو به دختر کوچولو بده، روی تن ظریفش خیمه زد، پیشونیش رو بوسید و گفت:

تشنه هستم، تشنه ترم نکن مینی.
به لبان دختر حمله ور شد، می‌بوسید و میمکید، گاهی شدید و گاهی آروم، انگشتاش مشغول......

بیدار شو....دکتر کیم .....دکتر کیم ....

دکتر کیم کوسن کاناپه رو بیشتر به خودش فشرد، بین خواب و بیداری زمزمه کرد:
طعم لبات مینی....

مینی با شنیدن زمزمه دکتر کیم، کوسن رو از بین بازوی مرد بیرون کشید و با شدت توی سر دکتر کیم کوبید.
- معلوم هست تو خواب چه غلطی می‌کنی؟!

تهیونگ با دیدن مینی عصبانی و اون ضربه کم درد، متوجه شد که فقط بین رویایی شیرین دست و پا می‌زده، و اینها توهمی بیش نبود، اون لبای رویایی، واکنش کول و چیل مینی، اینها همه وهم بوده.

You Healed Me ||| KTHWhere stories live. Discover now