::
::جام های ساده رو تا نیمه از شامپاین پر کرد، یکی از اونها رو به دست دختر داد:
به سلامتیِ...
کمی فکر کرد که سولهی با جرقه زدن ذهنش گفت:
به سلامتی دکتر پارک فوق العاده!جیمین نتونست خودش رو نگه داره، نیشش تا بنا گوش باز شد و چشمان براق پر از ذوقش بسته شد:
سولهی... ببخشید، رئیس کیم بهتره به سلامتی شما بزنیم.سولهی سری به دو طرف تکون داد و جامش رو به جام جیمین زد، جرعه ای از اون مایع طلایی رنگ نوشید:
راحت باش، سولهی صدام کن.جیمین لبخندش رو حفظ کرد و جرعه ای از اون جام نوشید:
کی فکرشو میکرد رئیس سخت گیر ما انقدر خوش مشرب باشه؟!سولهی ریز ریز خندید:
فقط میخوام بدونم از کجا میدونستی که من آبنبات چوبی توت فرنگی دوست دارم؟جیمین شونه ای بالا انداخت:
فهمیدنش برای یه عاشق کار سختی نبود.سولهی متعجب نگاهش رو عمیقاً به گوی های سبز جنگلی جیمین دوخت:
چی؟جیمین نگاهش رو به چمن های تازه روییده دوخت، تصمیمش رو طی یک ثانیه گرفت و دوباره نگاهش رو به مردمک های لرزان دختر داد:
خیلی وقته هوش و حواسم پیش تو جامونده.
من خیلی عاشقتم کیم سولهی.سولهی پرسید:
عشقت اونقدری هست که به من هم سرایت کنه؟جیمین موهای شرابی رنگ دختر رو پشت گوشش انداخت:
خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو میکنی.سولهی تک خندی زد:
قرار قلابیمون واقعی شد.جیمین قاه قاه خندید:
از اولش هم واقعی بود.سولهی همراه با جیمین خندید:
از جسارتت خوشم میاد دکتر...جیمینا.
::
::
::
::با به هوش اومدنش، دستش توسط دست گرمی فشرده شد، با گیجی به دیوار های سفید اتاق بیمارستان نگاه کرد و در آخر به یک نفر رسید، خاله عزیزش.
والریا، عزیزم، خوبی؟
والریا سری تکون داد، با یادآوری مادرش، نم نم اشکاش روی گونه هاش زد، خاله اش با لبخند بزرگی دستش رو به گرمی فشرد:
یه خبر خوب برات دارم، پدرت به هوش اومد.والریا انگار که دنیا رو بهش داده باشند، جان دوباره ای گرفت و سریع روی تخت نشست:
راستی؟ خدا رو شکر.....الان تو بخش عه؟خاله اش سری تکون داد:
اول ببرمت حموم یه دوش بگیر با این سر و وضع نباید بری پیش بابات، بعدش هم فعلا درباره مامانت چیزی بهش نگو، باشه؟والریا با یادآوری چهره رنگ پریده و بی جون مادرش، مثل شیر آبی که سفت بسته نشده، اشک های چشمش به روی گونه خیسش جاری شد.
::
::
::
::
دخترم بدون دمپایی راست راست تو خونه میگردی؟ این چه وضعیه؟
YOU ARE READING
You Healed Me ||| KTH
Fanfiction"تو منو شفا دادی" Genre:{Fluff},{Romance},{Happy end},{BoyxGirl},{Medical}{Smut} +18 دستش رو به گرمی گرفت و با قوت قلبی که خودش هم نمیدونست از کجا نشأت گرفته، لبخندی روی لب خشک شده اش نشوند و گفت: +مطمئنم میتونی از پسش بربیای و شکستش بدی! دختر با صو...