مینی آخرین راه نجات رو بررسی کرد و توی ذهنش شمرد:
سه..دو...یک!
شروع کرد به دویدن.تهیونگ روی تخت نشست و به خودش زحمت دنبال کردن دختر رو نداد.
مینی توی آشپزخونه پناه گرفت و قایم شد، پوفی کشید، هیچ دلش نمیخواست که سوزنی به اون بزرگی توی باسن نرم مارشمالویی عزیزش فرو بره و تا اعماق استخونش نفوذ کنه و بعد اون مایع سوز آور قرمز رنگ شفاف، تا ژرفای وجودش رو بسوزونه.
مینی قبلاً هم از اون آمپول زده بود و درد غیر قابل وصفش رو خوب بخاطر داشت.
تهیونگ روی تخت مینی دراز کشید و چشم روی هم گذاشت، از صبح اونقدر فعالیت کرده بود که الان دلش برای یه ذره خواب پر پر بزنه.
مینی در حالیکه سنگر خودش رو توی آشپزخونه حفظ کرده بود، نگاهی به ساعتش انداخت، تقریباً بیست دقیقه از وقتی که پناه گرفته بود میگذشت و احتمال میداد که دکتر کیم بیخیالش شده باشه.
از جا بلند شد و با احتیاط و قدم های آهسته ی بیصدا، به سمت در اتاق که باز مونده بود رفت.
با دیدن تهیونگ که دراز کشیده بود و ساعدش رو روی پیشونیش گذاشته بود و چشماش بسته بود، نفسش رو آسوده بیرون داد، وارد اتاق شد و روی تخت دراز کشید.به محض پایین رفتن تخت، تهیونگ از جا بلند شد و در اتاق رو قفل کرد.
مینی دهنش باز مونده بود، دکتر کیم انقدر زرنگ و کارکشته بوده و خبر نداشته؟!تهیونگ با صدای خش داری که خواب آلود بودنش رو نشون میداد، با لحن تهدید واری گفت:
میتونم دست و پات رو ببندم و به زنجیر بکشمت، به نفعته که خودت دراز بکشی و تکون نخوری، الان دقیقا من دکترتم نه چیز دیگه ای!مینی با بغض سری تکون داد، به شکم دراز کشید و منتظر درد طاقت فرسای اون آمپول شد.
تهیونگ نزدیک تخت شد و پد الکلی رو باز کرد، شلوار دختر رو کمی پایین کشید و پد رو روی پوستش کشید و گفت:
نفس عمیق بکش، ریلکس باش، بعدش چیز خوبی بهت میدم، باشه؟
مینی که تقریباً قهر کرده بود، چیزی در جواب نگفت و فقط صدای نفسش بود که دکتر کیم رو از مطیع بودنش آگاه میکرد.تهیونگ سوزن رو آروم آروم وارد پوست دختر کرد، نگهش داشت و گفت:
نفس بکش دخترم.آهسته آهسته سرنگ رو پایین آورد و گذاشت که اون ماده تقویتی که اسمش نوروبیون بود و برای کم خونی دختر تجویز کرده بود، وارد بدنش بشه.
سوزن رو بیرون کشید و نگاهی به صورت دختر کرد، دستی به گونه اش کشید و بوسه ای بهش زد، پرسید:
حالت خوبه؟مینی بغضش ترکید و آروم اشکاش روی گونه اش جاری شد، تهیونگ بوسه ای به اشک دختر زد و گفت:
دخترم آروم باش، دیدی دردش کم بود؟
YOU ARE READING
You Healed Me ||| KTH
Fanfiction"تو منو شفا دادی" Genre:{Fluff},{Romance},{Happy end},{BoyxGirl},{Medical}{Smut} +18 دستش رو به گرمی گرفت و با قوت قلبی که خودش هم نمیدونست از کجا نشأت گرفته، لبخندی روی لب خشک شده اش نشوند و گفت: +مطمئنم میتونی از پسش بربیای و شکستش بدی! دختر با صو...