خب خب، شما مخاطب سخنان دلچسب و ماندگار رایتر عزیز میباشید:
خواستم خدمتتون عرض کنم که، نگران نباشید، این فاصله سنی و چمیدونم ماجرای پیچیده شده داستان و اینا رو درست میکنم، قرار نیست یه چیز غیر عقلانی و غیر منطقی به خوردتون بدم.
پس....صبور باشید، گر صبر کنید ز غوره حلوا سازید و از این حرفا، این فیک هم خیلی زود تموم میشه و قرار نیست خیلی طولش بدم.
سو....لتس گو!::
::
::
::صبح روز بعد با سر درد شدیدی از خواب بیدار شد، کش و قوسی به بدنش داد و از حالت دراز کشیده به حالت نشسته درومد.
والریا با لبخندش که جز جدانشدنی صورت زیباش بود، به سر دختر دست کشید:
بیدار شدی عزیز دلم؟مینی سری تکون داد، ماسک اکسیژن رو برداشت:
یه لیوان آب بهم میدی؟والریا سری تکون داد و به سرعت برق، لیوان پر شده از آب خنک رو به دست مینی داد.
مینی لیوان رو یک نفس سر کشید، رو به والریا گفت:
اوه، من از کِی خوابم برده؟ الان ساعت چنده؟والریا لبخندی زد و گفت:
مثل اینکه دیروز بعد از اینکه گریه کردی خوابت برده، دکتر کیم تو رو روی تخت گذاشت و رفت.مینی ابروهاش بالا پرید و گفت:
اوه، یعنی یک روز کامل خوابیدم؟والریا سری تکون داد که با زنگ خوردن گوشیش از اتاق بیرون رفت، با پدر و مادرش کمی صحبت کرد و در آخر گوشی رو به مینی رسوند.
مینی به محض پیچیدن صدای مادرش یا همون زن عموش، لبخند گرمی زد و مشغول اموال پرسی شد:
سلام مامان، خوب هستی؟
دلم حسابی براتون تنگ شده، میشه دفعه دیگه تماس تصویری بگیریم؟مادرش با خوشحالی جواب داد:
البته مینی عزیزم، چرا که نه، حالت چطوره مامان جان؟
شنیدم گریه کردی، نبینم دیگه خودتو ناراحت کنی هااا.لب های کوچک دختر به لبخند زیبایی رنگ گرفت:
چشم دیگه گریه نمیکنم، حال بابا چطوره؟::
::
::
::
::
::با عجله و عرق ریزان مشغول ماساژ قلبی دادن به بیمار اورژانسیش بود، رو به پرستار فریاد کشید:
بجنب، اون آمبوی لعنتی رو بردار و ماسک اکسیژن رو روی دهانش بذار!!!
(آمبو یه پلاستیکه که توش هوا جمع میشه، هر بار که فشارش میدی، هوا رو توی دهان بیمار فوت میکنه )
پرستارِ تازه وارد، با هول شدگی دستور دکتر کیم رو اجرا کرد و فشار دادن آمبو رو متوقف کرد، ماسک اکسیژن رو گذاشت.
دکتر کیم در حالیکه با دست های قلاب شده روی جایی بین قفسه سینه و شکم بیمار، هر بار وزنش رو روی قلب بیچاره مینداخت و بالا و پایین میرفت، رو به پرستار با فریاد دستور داد:
YOU ARE READING
You Healed Me ||| KTH
Fanfiction"تو منو شفا دادی" Genre:{Fluff},{Romance},{Happy end},{BoyxGirl},{Medical}{Smut} +18 دستش رو به گرمی گرفت و با قوت قلبی که خودش هم نمیدونست از کجا نشأت گرفته، لبخندی روی لب خشک شده اش نشوند و گفت: +مطمئنم میتونی از پسش بربیای و شکستش بدی! دختر با صو...