بعد تموم شدن برنامه، مجری اومد که ازمون تشکر کنه ولی من زودتر از بقیه اومدم بیرون. دو تا بادیگارد همراه من اومدن چون بازم عکاسهای فضول دم در بودن. با حال زاری خودم رو به اتاق گریم رسوندم و تن خستهام رو روی یکی از صندلیها انداختم و چشمام رو بستم. سر درد عجیبی داشتم، همین طور حالت تهوع. اینا همه به خاطر استرس زیاد بودن.
یه دفعه احساس کردم یه چیز سرد خورد به گردنم. وقتی سرم رو بلند کردم تهیونگ رو دیدم. یه بطری اب پرتقال دستش بود. همراه یه بسته شکلات گرفت جلوم و گفت:
تهیونگ_ بخور. فشارت رو میاره بالا.
ازش گرفتم و در بطری رو باز کردم تا ته یه نفس رفتم بالا. احساس کردم از داخل خنک شدم. هیچی بهتر از اون احساس نبود. انگار همراه اب پرتقال تمام اون حسهای بد رو هم قورت داده بودم. یهو در اتاق باز شد و پسرا اومدن تو. با سر و صدا هر کدوم یه جا خودشون رو پرت کردن. جیمین اولین نفری بود که غرغر کردن رو شروع کرد:
جیمین _ چقدر من از این مجری بدم میاد! خیلی فوضوله خیلی... آخه به تو چه ما با کسی رابطه داریم یا نه.
یونگی درحالی که کتش رو درمیاورد گفت:
یونگی _ خوب جونگکوک یه دفعه تصمیم گرفت زن بگیره، داشت میگفت شاید بعدش گره کور بخت شمام باز بشه و خیلی زود نوبت شمام میشه.
هوسوک _ 100 سال سیاه... مگه بی کاریم. داریم کیف و حال دنیا رو میکنیم. زن کی میخواد؟
یه دفعه چشمش افتاد به من که داشتم نگاش میکردم و سریع اون لحن از خودراضیش عوض شد و گفت:
هوسوک _ البته... جونگکوک شانس آورد که لیانا رو پیدا کرد. ما که از این شانسا نداریم.
جیمین زد زیر خنده.
جیمین _ این یکی رو راست میگه. لیلی فقط یه دونه بود نصیب خودت شد داداش.
جونگکوک تک خندهایی با صدای بلند تحویلشون داد و گفت:
جونگکوک _ دعا میکنم یکی مثل سایا گیرت بیوفته درسته قورتت بده.
یهو آب پرتقال پردی توی گلوی جیمین. پسرا سریع به دادش رسیدن و چندتا زدن پشت کمرش تا نفسش بالا بیاد. ولی اون بخاطر سرفه حسابی اشکش در اومده بود. یونگی با خنده گفت:
یونگی _ آره واقعا... فقط اون حریفت میشه.
جیمین _ یا یا یا... در مورد خودتون حرف بزنین!
جونگکوک _ چیه؟ چرا دست و پات رو گم کردی؟
جیمین که انگار واقعا عصبانی شده بود با یه لحن جدی گفت:
جیمین _ کوک خفه شو لطفا!
جونگکوک یهو جا خورد. به قیافه جدی جیمین خندید و گفت:
ESTÁS LEYENDO
Bad Romeo | رومئوی بد
Fanficمیخوام تو رو بکشم جونگ کوک... اما چاقو رو تو سينه ی خودم فرو میکنم... درست مثل ژولیت. فقط نميدونم اینطوری تو کشته میشی يا من... .......................................................... بعد ورشکستگی شرکت هایب، یه شخص آمریکایی به اسم "کارین" کل کمپا...