.........................................
تهیونگ _ کوک! کوک! یه دقیقه وایستا...
تهیونگ دست جونگکوک رو دقیقا کنار ماشینش گرفت و نگهش داشت.
تهیونگ _ میشه بگی چته؟ میشه بگی این کارات یعنی چی؟ با توام!
به زور برش گردوند طرف خودش و با اصرار گفت:
تهیونگ _ کوک... جواب منو بده! تو واقعا تمام این حرفا رو جدی گفتی؟ ها؟ کل این مدت رو بیرون ایستاده بودی و داشتی یواشکی به حرفامون گوش میدادی؟ به خاطر همین الان انقدر عصبانی هستی؟ اره؟ به خاطر من؟ به خاطر حرفای لیلی؟
و وقتی سکوت مطلق جونگکوک رو دید یهو از کوره در رفت و داد کشید:
تهیونگ _ جواب بده! چرا لال شدی؟!
جونگکوک نگاهش رو از بالای چشم به تهیونگی که پریشون جلوش ایستاده بود دوخت و با صدایی گرفته گفت:
جونگکوک _ هیچی نپرس هیانگ، هیچی. فقط بزار من برم... همین!
تهیونگ بیشتر از قبل اصرار کرد و گفت:
تهیونگ _ خب آخه واسه چی؟ واسه چی میخوای بری؟
جونگکوک چشماش رو بست و به شدت آروم نالید:
جونگکوک _ اون کنار من خوشحال نیست، هیانگ.
تو همین یه جمله انگار کوهی از درد بود.
جونگکوک _ خودت پیشش بودی و دیدی که چه جوری داره به خاطر من عذاب میکشه.
جونگکوک سرش رو بلند کرد و گفت:
جونگکوک _ اگه تو جای من بودی و چی کار میکردی؟ میتونستی انقدر خودخواه باشی که وقتی تکلیفت با خودت معلوم نیست، یه نفر دیگه رو هم وارد زندگی داغونت کنی؟ یه نفر دیگه رو هم نابود کنی؟ اون هم وقتی که خودت با چشمای خودت شاهد بودی چطوری داره با همه چیز کلنجار میره. با خودش، با زندگی، با من، با آیندهایی که هیچیش معلوم نیست.
تهیونگ از نگاه غمگین جونگکوک فهمید که باید سکوت کنه. انگار اون بیشتر از اینکه نگران خودش باشه نگران لیلی بود. چون به خودش اطمینان نداشت. میترسید نتونه مراقبش باشه.
جونگکوک _ هیانگ اگه الان ناامیدش نکنم... باید تا آخر عمر با یه امید الکی فریبش بدم.
تهیونگ که دلش به حال بیقرار جونگکوک سوخته بود، مصرانه گفت:
تهیونگ _ ولی اون عاشقته.
و جونگکوک جدیتر از اون گفت:
جونگکوک _ اما عشق من اون رو مریض کرده، تنهاترش کرده!
اینا رو با یه بغض عجیب گفت و بعدش یهو ساکت شد. نگاه داغش رو چند دور تو چشمهای بیحرکت تهیونگ چرخوند و بعد روش رو برگردوند. این دفعه با صدایی که به زور شنیده میشد نالید:
ESTÁS LEYENDO
Bad Romeo | رومئوی بد
Fanficمیخوام تو رو بکشم جونگ کوک... اما چاقو رو تو سينه ی خودم فرو میکنم... درست مثل ژولیت. فقط نميدونم اینطوری تو کشته میشی يا من... .......................................................... بعد ورشکستگی شرکت هایب، یه شخص آمریکایی به اسم "کارین" کل کمپا...