میخوام تو رو بکشم جونگ کوک... اما چاقو رو تو سينه ی خودم فرو میکنم... درست مثل ژولیت. فقط نميدونم اینطوری تو کشته میشی يا من...
..........................................................
بعد ورشکستگی شرکت هایب، یه شخص آمریکایی به اسم "کارین" کل کمپا...
Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.
میدونم خیلی پرو تشریف دارم که با این همه داستان نصفه نیمه یه فیک جدید آوردم، ولی این یکی دیگه از قبل نوشته شده و کامله :)))) پس لطفا نگران آخرش نباشین.
▾ Genre ⤳ Romance, Mystery ▾ Couple ⤳ liana / JungKook/ Nahi /Jimin / Saya / V ▾ Chapter ⤳
خلاصه: بعد ورشکستگی شرکت هایب، یه شخص آمریکایی به اسم "کارین" کل کمپانی رو میخره و از گروه میخواد که توی این شرکت بمونن، البته نه با روی خوش، با تهدید و کلی شرط. یکی از اون شرط ها اینه که شرکت باید توسط دخترش اداره بشه. ولی لیلی هم به اندازه ی پسرها از پدرش متنفره! و تصمیم میگیره که توی این مسیر، به روش خودش پیش بره، نه اون چیزی که پدرش میخواد. ولی چیزی که ازش بی خبره، توافق بین پدرش و جونگ کوکه...
*****
چئون جونگ کوک؟ هه آره... اون واقعا مثل ماه میمونه؛ ولی میدونی که... ماه یک طرفش اونقدر تاریکه که حتی ستاره ها هم نمی تونن روی اون بدرخشن، آنقدر سرده که حتی خورشید هم نمی تونه روی اون بتابه. و ما همیشه فقط اون بخش نورانی و قشنگش رو میبینیم، نه اون قسمت پنهونش رو!
