Chapter 29: Finally In the Castle

46 12 0
                                    

- نه، نه، نه، نه! این یکی رو دیگه واقعا نمیتونم قبول کنم!

سونگمین با قاطعیت گفت وقتی چانگبین گفته بود که باید دوباره از هم جدا میشدن. ایده‌ی اون این بود که جیسونگ و سونگمین بیرون از قصر بمونن. با کمی فاصله از ماشین مشکی رنگ، پشت درخت‌ها نشسته بودن و راجع به اینکه باید چیکار میکردن صحبت میکردن.

هیونجین با کلافگی گفت:

- سونگمین! تو که آخرش قراره همین کارو بکنی چرا بیخود بحث میکنی؟

- این دیگه فراتر از دیوانگیه! اگه شما برید تو قصر ما دیگه به هیچ عنوان بهتون هیچ دسترسی‌ای نداریم! چطوری و از کجا باید از همدیگه خبر بگیریم؟ اصلا من و جیسونگ بمونیم بیرون چیکار کنیم؟

جیسونگ با اخم گفت:

- تو این موضوع باهاش موافقم. چرا ما اینجا بمونیم؟ به جز اینکه قراره از هم بی خبر باشیم، بعدش چطوری دیگه همدیگه رو پیدا کنیم؟

چانگبین گفت:

- برای اینکه ما بدون کپسولای غواصی و سنگ اوپال نمیتونیم از اینجا بریم و پیدا کردن فلیکس و هیونجین در واقع نصف راهه!

- خب با هم پیداشون میکنیم! بعدشم میریم سراغ بقیه‌ کارا!

- نمیشه جیسونگ! وقتمون خیلی کمه. ما میدونیم که فلیکس و هیونجین تو قصر پیدا میشن ولی نمیدونیم لوازم غواصی و سنگ اوپال کجا پیدا میشن! هم بیرون آوردن فلیکس، هم به هر نحوی گرفتن خون از هیونجین، هم پیدا کردن کلید و لوازم غواصی قراره طول بکشه. نمیتونیم همه رو سر وقت انجام بدیم.

- خب بزار من باهات بیام هیونگ! اگه هیونجین و سونگمین هم باهم برن، اگه به مشکلی بخورن هیونجین میتونه حلش کنه!

- نه... وجود هیونجین تو قصر ضروری تره. شما برگردید پیش اون خانمه که فکر میکنه مادرته و اونجا بمونید. کسی بهتون شک نمیکنه و چیزایی که میخوایم رو هم پیدا میکنیم.

سونگمین پرسید:

- و اگه موفق نشدیم چی؟ اگه نه ما و نه شما موفق نشدیم چی؟ اگه تو دردسر بیفتیم چطوری قراره به همدیگه خبر بدیم؟

چانگبین گفت:

- شما وسیله‌ها رو آماده کنید و تو خونه‌ی اون خانومه بمونید، ما فلیکس رو پیدا میکنیم و میاریم بیرون و میایم بهتون ملحق میشیم و بعدش با هم میریم. اگه هر گروه تا پنج روز ازش خبری نبود، معلوم میشه که یه مشکلی هست و باید یه فکری براش کرد دیگه.

جیسونگ با حالت اعتراض آمیزی گفت:

- مگه پیدا کردن پنج تا سنگ و کپسول غواصی چقدر طول میکشه؟ نه، نظر من اینه که ما پیداشون کنیم و بزاریمشون خونه‌ی اون خانومه و بعد بیایم یه راهی برای ورود به قصر پیدا کنیم و به شما ملحق شیم.

A Catastrophic Mania (Persian)Where stories live. Discover now