❥⸙‌|ྂྂ𝓒𝓗 9 ⿻꯭ⷷ▩ོཽ⃟꯭݊🤍

72 23 2
                                    

❥ꦿᓚ₇⸙‌|ྂྂ بوسه‌ی روح ⿻꯭ⷷ▩ོཽ⃟꯭݊🤍
بارون خون آسمونه!! ولی آدم‌های خودخواه چون خونِ خودشون سرخه و اشک‌شون بی‌رنگ...فکر می‌کنن آسمون هم مثل اون‌هاست! ما خودخواهیم همه‌چیز رو با خودمون مقایسه می‌کنیم!

❥ᓚ₇⸙‌|ྂྂꪖ❄(‌✞‌➶‌❰‌⚠️།🏹❱†〤ıl‌🦉[🍕⃤ ⿻꯭ⷷ▩ོཽ⃟꯭݊🤍

مهمونی‌های ایتالیایی اصلا خسته‌کننده نبودن. انقدر همه صمیمی با هم می‌خندیدن که آخر شب به‌خاطر مستی نه ولی از شدت خنده از حال می‌رفتن. با لهجه‌ی خاص‌شون که تاکید روی "ر" داشت و کمی حروف رو می‌‌کشیدن از انگورهای خراب باغ‌ها می‌گفتن تا سیاست‌مدارهایی که بازیچه‌ی مافیا بودن. خانواده توی این کشور یک وجود بامزه داشت. مردی خیلی راحت می‌گفت دخترش رو به فلانی میده چون فقط جک قشنگی تعریف کرده یا وقتی بهم مدیون می‌شدن، دخترم یا پسرم رو بهت میدم بین‌شون مرسوم بود. رنگارنگ بودن و الکی خوش بودن توی ذات این مردم بود.

لباس به قدری براشون مهم بود که به‌خاطرش روی هم اسلحه بکشن و عطرها نماد شخصیت‌ها بودند. زیاد جشن می‌گرفتن و مهمونی دادن‌های بی‌دلیل رسم‌شون بود. چانیول‌ معتقد بود این به‌خاطر اینکه راحت روی مافیایی که داشتن سرپوش بذارن. عجیب بود که ايتاليا با فرانسه همسایه بود ولی به قدری تفاوت بین‌شون بود که انگار یکی زمین بود و اون یکی آسمون! چانیول‌ به‌خاطر هفته‌های مد چند باری به فرانسه رفته بود اما چتر دروغینی که بالای اون نگه داشته بودن تا مثلا از جنایت و تبهکاری دور بشن، برای چانیول سنگین بود. چتری که فقط برای فریب بود.

جام شرابش رو به لب‌هاش نزدیک کرد و درحالیکه از گوشه‌ی چشم به ونی خیره بود، چند جرعه نوشید. بیرون این عمارت بهش دستور داده بود بایسته تا اون بیاد ولی اون لعنتی انگار ایستادن حتی براش از نفس کشیدن هم واجب‌تر بود که تکونی نمی‌خورد!

انریو دلوکا که از دوران مدرسه رفتنش پسر شرقی کنارش رو می‌شناخت و پوست گندمی و قامت کشیده‌اش ازش یک ایتالیایی اصیل ساخته بود، کت قرمزش رو در آورد تا روی دستش بندازه و یک مرتبه جام شراب رو از دست چانیول‌ بیرون کشید:" مرد! چه مرگی شدی!؟"

چانیول مبهوت به فاصله‌ی خالی شده‌ی انگشت‌هاش نگاه کرد و با اخم چشم غره‌ای به انریو رفت:"+ ایتالیایی‌ها همیشه خوش‌شون میاد بگن هی ما اینجاییم! برای همین فراری رو با چرخ سفید ساختن! کلی کار دیگه که جیغ جیغ می‌کنه ما ایتالیایی هستیم!"

ارباب عمارت گرمای زیر برف طعنه‌ی دلخواهش رو زد و وقتی جام جدیدی از روی میز برای نوشیدن برداشت، حس کرد حالا می‌تونه مست بشه. ایتالیایی‌های دور میز دندون‌هاشون رو به همدیگه فشار دادن و بعد مثل یک گروه سرود جواب مرد شرقی رو دادن:" آره ما ایتالیایی هستیم!"

perception language Where stories live. Discover now