❥⸙‌|ྂྂ𝓒𝓗 42 ⿻꯭ⷷ▩ོཽ⃟꯭݊🤍

34 13 10
                                    

❥ꦿᓚ₇⸙‌|ྂྂ خواب زیر میزی ▩ོཽ⃟꯭݊🤍

It's never too late to start as long as you know you have the time...

تا وقتی که بدونی زمان کافی داری هیچ‌وقت برای شروع دیر نیست...!!

❥ᓚ₇⸙‌|ྂྂꪖ❄(‌✞‌➶‌❰‌⚠️།🏹❱†〤ıl‌🦉[🍕⃤ ⿻꯭ⷷ▩ོཽ⃟꯭݊🤍

نی‌نی‌ها متوجه نبودن که خطر چیه و مامان‌ها بهشون می‌گفتن. اگه نمی‌گفتن، نی‌نی‌ها می‌رفتن توی آتیش یا زیر ماشین له می‌شدن. شاید حتی بدتر...مثلا مغزشون توی توالت از دست می‌رفت و یا کله‌شون بعد از سقوط نیمرو میشد. خلاصه که نی‌نی‌ها سؤال نمی‌کردن ولی مامان‌ها چیزهای مهم رو براشون توضیح می‌دادن! بکهیون هم وقتی داشتن به کوچه‌ای که به عمارت می‌رسید، نزدیک می‌شدن، تویِ بوتیکی...مادری رو دید که داشت برای نی‌نیش توضیح می‌داد لباس چیه و اون نی‌نی فقط توف توف می‌کرد. همونجا تصمیم گرفت که وقتی رفتن به خونه، اونم به نی‌نی خودش که خیلی مسخره ارباب بود، همه‌چیز رو بگه و بیشتر از این منتظر نمونه تا چانیول به پرسش‌های مهم برسه. دوست‌پسرش نی‌نی بود. نمی‌شد ازش توقع داشت بفهمه از چی باید بپرسه!

این طرز فکر باعث شد تا دیگه نخواد چانیول رو به‌خاطر اینکه به حرفش گوش نکرده و از عمارت بیرون رفته، دعوا کنه چون نی‌نی‌ها برای درک عمیق، به آموزش عملی نیاز داشتن!

متاسفانه وقتی به اتاق ارباب رفتن و اون پشت میز رفت تا کاغذ‌هاش رو به تصویر زرد و خاکستری کوه و آسمون یا حالا هرچی که بود بچسبونه چون نورانی بود و میشد ازش به‌عنوان تخته استفاده کرد، دید که حرف زدن هم جواب نمیده. دوست‌پسرش اعلام خستگی کرد، بعد گفت می‌خواد شام بخوره و بعد هم با یک دکمه همون جایی که اون کرده بود تخته‌ی توضيحات رو ناپدید کرد تا تلوزیون گنده بیاد بیرون و فیلم ببینه. بکهیون هم تلاش بیشتری نکرد. مثل یه عروسک خوب رفت توی بغل چانیول‌ تا ارباب موقع فیلم دیدن بتونه، هيجانات زیادش رو روی اون خالی کنه.

فیلم دکتر استرنج ۲ که به اندازه‌ی زمین تا مشتری با آثار کره‌ای فرق داشت و به اندازه‌ی زمین تا اورانوس هم با فیلم‌های ایتالیایی فاصله داشت ولی اون‌ها مثل دوتا انگلیسی اصیل از فیلم استفاده کردن. البته چانیول تمام حواسش به فیلم بود. مرد بزرگتر با عروسک توی بغلش، به تاج تخت تکیه داده بود، فیلم می‌دید و خوراکی می‌خورد و عروسکش رو می‌فشرد.

نور تلوزیون رنگ چشم‌هاش رو مدام تغییر می‌داد و عطرش با گذر زمان، مثل یک شراب کهنه مستی‌آور میشد.
بکهیون لب بالاییش رو گاز گرفته‌ بود و باصبر و حوصله به نیم‌رخ ارباب خیره بود. دست چانیول‌ روی پهلوش بالا و پایین می‌رفت و رون‌هاشون به همدیگه کیپ شده بود. شونه‌اش روی سینه‌ی اربابش بود و عطر چانیول رو از روی نبض گردنش حس می‌کرد. قشنگ بود. خوب بود.

perception language Where stories live. Discover now