نکته:هرچی که تو این پارت گفته میشه اتفاقاتیه که جونگکوک داره به طور خلاصه برای تهیونگ تعریف میکنه❥⋅•⋅•┈┈┈┈⋅•⋅•⋅❥
(فلش بک)
همه دور میز غذا جمع شده بودند که با حرفی که پدرش زد توجهش بهش جلب شد
_جی آه امشب مواظب رفتارت باش و سعی کن هرجوری هست دل شاهزاده جیمین و به دست بیاریدستش که داشت قاشقو سمت دهنش میبرد بین راه خشک شد و با اخم پرسید
+چرا باید اینکارو بکنه؟!وزیر جنگ خونسرد ابرویی بالا انداخت
_چون هرجوری هست باید با خاندان سلطنتی وصلت کنیم.... اینجوری قدرت و نفوذمون بیشتر از قبل میشه+ولی چرا جی آه؟؟؟
پدرش به خاطر سوال عجیبی که پرسیده بود نگاه متعجبی بهش انداخت
_پس کی؟ تو؟بدون اینکه چیز دیگه ای بگه با حرص قاشقو تو دهنش کرد.
اون جیمین و دوست داشت و به هیچ عنوان نمیتونست بذاره خواهر عجوزش اونو به دست بیاره!....از اونجایی که دیگه اشتهایی نداشت عصبی اونجا رو ترک کرد و جین و داخل اتاقش کشید. دستشو تو دستش گرفت و ملتمس بهش خیره شد
+جین توروخدا یه کاری کن...دارم بدبخت میشم....کمکم کن جین لطفااااجین که چیزی از اتفاقای موقع ناهار نمیدونست دستاشو رو شونه های تهیونگ گذاشت و سعی کرد آرومش کنه
+آروم باش تهیونگ منظورت چیه؟...چیشده؟_بابام... بابام به جی آه گفت امشب باید دل جیمین و به دست بیاره.. میخواد جیمین و جی آه باهم ازدواج کنند.... جین یه کاری کن من نمیتونم بذارم این اتفاق بیفته
جین که از علاقه تهیونگ به جیمین خبر داشت با لحن ناراحتی گفت
_چیکار میتونم برات بکنم؟تو بگو قسم میخورم انجامش بدمتهیونگ به سمت تختش رفت و خودشو روش انداخت
+آخه اگه میدونستم که از تو نمی پرسیدم!و درحالی که تو هوا جفتک میپروند ادای گریه کردن دراورد
+من میخوامشششششششششجین رفت و کنار تهیونگ روی تخت نشست
_باید یه کاری کنیم امشب جی آه از چشم جیمین بیفته+خب چیکار کنیم؟
بعد از کمی فکر کردن با تردید به تهیونگ نگاه کرد.یه فکری به ذهنش رسیده بود ولی مطمئن نبود ایده ی خوبی باشه!
_یه چیزی تو ذهنمه.... ولی فکر نمیکنم ایده ی خوبی باشهبا ذوق نشست و به بازوی جین چسبید
+چه فکری؟... بگو بگو بگو بگوجین صداشو پایین اورد و آهسته گفت
_جی آه امشب باید با یکی بخوابه!تهیونگ هم به تقلید از جین آهسته پرسید
+واسه چی؟؟_خب اگه این اتفاق بیفته و جیمین بفهمه به نظرت راضی میشه باهاش ازدواج کنه؟
ESTÁS LEYENDO
Red Ruby
Ficción histórica(یاقوت سرخ) ❥⋅•⋅•┈┈┈┈⋅•⋅•⋅❥ _به صدای قلبت گوش کن و هرکاری که گفت، همون کارو انجام بده +از اعتماد کردن به قلبم پشیمون نمیشم؟ _اعتماد به قلبت پشیمونی میاره و اعتماد به عقلت حسرت...تو کدوم و ترجیح میدی؟ +به قلبم گوش کردم... _خب...چی گفت؟ +میشه بغلت...