Part 4 توله ببر

889 108 11
                                    

+ چطوری میتونی انقدر جدی باشی؟؟!
تهیونگ تکخندی کرد و پای راستش رو روی پای چپش انداخت
_ اگه اینطوری نباشم ازم حساب میبرن..؟
کوک کمی فکر کرد و با تکیه دادن دست راستش زیره چونه‌اش با حالت سوالی گفت
+ نمیبرن..؟
_ معلومه که نمیبرن ؛ البته نقش بازی نمیکنم ، ذاتا همینم
" نمیفهمم اگه ذاتا همینقدر خشک و جدیه چرا با من خوب رفتار میکنه.."
کوک با خودش فکر کرد
دهنش رو باز کرد تا فکری که کرده بود رو از پسر بزگتر بپرسه که با صدای در دهنش رو بست
_ بیا تو
لی دونگ با یک سینی که شامل دو فنجان قهوه و دو شات آب بود وارد شد
: قربان قهوه هاتون رو آوردم
_ کور نیستم لی دونگ و فراموشی هم ندارم که یادم بره خودم بهت گفته بودم قهوه بیاری ، پس سینی رو بزار رو میز و سریع برو بیرون چون دیگه دارم کم کم به این فکر میکنم برگه‌ی اخراجتو امضاء کنم
لی دونگ با نهایت سرعت سینی رو روی میز گذاشت و بدون گفتن حرفی اتاق رو ترک کرد
+ وای پسره بیچاره کم مونده بود سکته کنه
_ حق داره میدونه اگه یه حرفی رو بزنم بهش عمل میکنم
مشغول خوردن قهوه هاشون شدن که پسر کوچکتر گفت
+ خب نمیخوای در مورد قرارداد چیزی بگی..؟
تهیونگ فنجان قهوه‌اش رو روی میز گذاشت و قرارداد رو به سمت پسر کوچکتر هول داد
_ اینو بخون همه چیز توش نوشته نیازی به توضیح دادن من نیست ، بعد اگه راضی بودی امضاء کن
کوک برگه رو دستش گرفت و شروع کرد به خوندن
+ قانون اول من ازت بابت این کار باید حقوق بگیرم ، ریلی قانون اولت اینههه؟؟!!!
پسر بزگتر با لحن آروم شده‌ای گفت
_ کوک وقتی من نمیدونستم باید چیکار کنم و حتی خودمو اماده کرده بودم که با اون دختره‌ی فلان فلان شده ازدواج کنم تو از نا کجا آباد پیدات شد و بهم درخواست دادی که نقش دوست پسرمو بازی کنی
کمی مکث کرد
_ من هیچوقت به ذهنم همچین ایده‌ای نرسیده بود و تو علاوه‌ بر اینکه خالق این ایده‌ای ، خواستی نقشش رو هم بازی کنی ، شاید برای تو چیز خاصی نباشه اما تو برای من واقعا متمایز و خاصی جونگ کوک ، نمیدونم اگه وارد اون سوپر مارکت نمی شدم و اون حرف ها رو بهت نمیزدم الان تو چه موقعیتی بودم توله خرگوش ولی تو واقعا زندگیمو نجات دادی پس منم تو این دوران که مجبوریم پیش هم باشیم همه جوره ساپورتت میکنم گرفتن حقوق که چیزی نیست..
و بعد لبخند مستطیلی زد
کوک که تحت تاثیر حرف های پسر رو به روش قرار گرفته بود با یاد اوری " توله خرگوش " خطاب شدنش از جانب پسر بزرگتر اخم کمرنگی کرد
+ واقعا ممنونم ولی من این کار رو بخاطره پولش نکردم و اینکه من توله خرگوش نیستممممم
تیکه‌ی اخر جمله‌اش رو با فریاد گفت که تهیونگ رو به خنده انداخت
_ بهت قول میدم اجازه ندم هیچکس بهت بگه توله خرگوش ولی من میگم مطمئن باش
بعد با صدای بلندی خندید
+ رو آب بخندی ، حالا که اینطوریه تو هم توله ببری
تهیونگ با بهت گفت
_ چیییی؟؟؟
کوک لبخند شیطانی زد
+ دقیقا چی رو متوجه نشدی توله ببر
_ هی ، من توله ببر نیستم
+ تهیونگ بهت قول میدم اجازه ندم هیچکس بهت بگه توله ببر ولی من میگم مطمئن باش
لبخند خبیثی زد
تهیونگ که با ناباوری به " الان این توله خرگوش از حرف خودم علیه خودم استفاده کرد " فکر میکرد زیر لبی جوری که فقط خودش بشنوه گفت
_ پس یه توله خرگوش شیطون شکار کردم
+ چیزی گفتی؟؟
_ نه ، چیزی نگفتم
+ خب دیگه بسه بریم ادامه‌ی قانون ها
اول زیر لب قانون دوم رو زمزمه کرد بعد شروع کرد به بلند خوندن
+ هرچیزی نیاز داشته باشم تو برام میخری..؟؟؟!!!
_ خب آره
+ تهیونگ من نمیتونم قانون دوم رو قبول کنم
تهیونگ با گیجی به جونگ کوک نگاه کرد
_ چرا؟!
+ چرا نداره تهیونگ ، من هر چقدر هم پول نداشته باشم میتونم از پس خودم بر بیام
_ کوک تو اشتباه متوجه منظورم شدی ، من نمیگم نمیتونی از پس خودت بر بیای ، میگم که تو برا من خیلی با ارزشی پس خواهش میکنم قبولش کن
+ آخـ..
_ آخه نداره کوک ، تازه میتونی پول هایی که به عنوان حقوق میدم بهت رو جمع کنی تا وقتی زمان قراردادمون تموم شد بتونی خونه و ماشین برا خودت بخری
کوک پووف کلافه‌ای کشید
+ باشه کیم تهیونگ ، باشه
تهیونگ بخاطره موفق شدنش مبنی بر رضایت کوک لبخند مستطیلی زد
پسر کوچکتر شروع کرد به بلند خوندن ادامه‌ی قرارداد
+ قانون سوم باید با هم زندگی کنیم
تهیونگ " هوم " کشیده‌ای گفت
+ میشه بپرسم چرا..؟؟
_ چون که دوست پسرمی و اینکه اونطوری هم میتونم ازت محافظت کنم هم خیالم راحت میشه
کوک با چشمای گرد شده که نشون از تعجبش میداد گفت
+ محافظت کنی..؟؟ چه محافظتی ، مگه در خطرم؟؟!!
تهیونگ با کلافگی گفت
_ خب من کارلوس حرومزاده رو میشناسم... ممکنه برای رسیدن به هدفش بهت آسیب برسونه
+ فکر نمیکردم انقدر آدم حرومزاده‌ای باشه
_ هوم من خودمم قبل از این جریان ها فکر نمیکردم همچین آدمی باشه
کوک با ناباوری سر تکون داد
+ خب قانون چهارم ، ممکنه هر لمس و بوسه‌ای در کار باشه
_ آره
+ در چه حد لمس..؟
_ دست ، کمر از این جور لمس ها دیگه
+ خوبه... بوسه چی..؟؟؟
_ خب.. اون.... یکم چیزه
+ لب..؟؟
_ هااااا؟؟؟؟
جوری با صدای بلند پرسید که کوک احساس کرد پرده های گوشش پاره شد
+ میگم بوسه از لب قراره باشه؟؟
_ خب... خب من نمیخواستم هم... همچین چیزی باشه ولی وکیلـ
+ تهیونگ آروم باش من چیزی نگفتم که
تهیونگ که از اول صحبت کردنش سرشو انداخته بود پایین با بهت سرش رو اورد بالا و به کوک نگاه کرد
_ یعنی تو مشکلی نداری..؟؟
با شک و تردید پرسید
+ معلومه که نه این جور اتفاق ها بین زوج ها کاملا عادیه
سرش رو انداخت پایین و با گونه هایی که کمی سرخ شده بود گفت
+ درسته قراره او.. اولین بوسه‌ام باشه ولـ..
_ قراره اولین بوسه‌ات باشهههههه..؟؟؟؟!!!!
+ خب آره چیه این انقدر عجیبه
_ تو بیست سالته جونگ کوک و تا حالا بوسه نداشتی!! این عجیب نیست به نظرت..؟؟؟!!!
+ خب من میخواستم اولین بوسه‌ام با کسی باشه که عاشقشم
تهیونگ سرش رو پایین انداخت و با تاسف گفت
_ متاسفم که اولین بوسه‌ات قراره با من باشه
لبخند ملیحی روی صورت کوک نشست و با خم کردن خودش ، دستش رو زیر چونه‌ی تهیونگ گذاشت و به سمت بالا هدایت کرد تا با هم چشم تو چشم بشن
+ کیم تهیونگ من خودم بهت این پیشنهاد رو دادم پس جرعت نکن متاسف باشی فهمیدی..؟؟
_ فهمیدم
کوک سر جاش برگشت و با برداشتن برگه گفت
+ خب دیگه ، قانون پنجم و قانون آخر باید در هر شرایطی کنار هم باشیم... من با این مشکلی ندارم ، یعنی با هیچکدوم از قانون ها مشکلی ندارم پس میتونم امضاء کنم؟
تهیونگ لبخندی زد و گفت
_ مطمئن باش من از خدامه امضاء کنی
کوک خنده‌ی بی صدایی کرد
+ باشه پس خودکار میدی؟
_ البته
از روی میز همون جعبه‌ای که به عنوان " روان نویس " از لی دونگ خواسته بود رو برداشت و جلوی کوک گذاشت
_ روان نویس خودمه میتونی ازش استفاده کنی
کوک جعبه رو از روی میز براشت و درش رو باز کرد
اولین کلمه‌ای که تو ذهن جونگ کوک بعد از دیدن روان نویس شکل گرفت " شگفت انگیز " بود
+ این خیلی قشنگه تهیونگ
همانطور که با چشمای قلبی به روان نویس نگاه می کرد گفت
تهیونگ با صدای بلند خندید
_ درسته خیلی قشنگه ، از این هیچ جا نیست وحتی هیچکس جزء من از این روان نویس نداره
+ تو از کجا پیدا کردی پس؟؟!
_ تو یکی از سفر هام به پاریس دادم درستش کنن
+ واو خب طرحشو از کجا اوردی؟؟
_ خودم طراحیش کردم
کوک جوری سرش رو بالا آورد که خودش صدای شکستن مهره های گردنش رو شنید
+ خودت طراحیش کردییییی؟؟؟
_ آره
+ وای کیم تهیونگ تو یه اسطوره‌ای باورم نمیشه همچین شاهکاری رو خودت طراحی کرده باشی
کوک اینبار هم داشت با چشم های قلبی نگاه میکرد ، اما نه به " روان نویس " بلکه با اون چشم ها داشت به " کیم تهیونگ " نگاه میکرد
تهیونگ وقتی ذوق و ناباوری کوک رو دید احساس کرد چیزی تو دلش فرو ریخت ؛ ولی سریع خودش رو جمع کرد
_ اهههم خب نمیخوای امضاء کنی..؟
+ درسته به کل یادم رفت
بی صدا خندید
روان‌ نویس رو در دست گرفت و زیر برگه که اسم خودش نوشته شده بود رو امضاء کرد بعد روان نویس رو روی میز گذاشت تا پسر بزگتر هم بتونه امضاء کنه
_ توله خرگوش اگه نگاه کنی میبینی من از قبل امضا کردم فقط منتظر امضای تو بودم
کوک با تعجب به ورقه نگاه کرد و با دیدن امضای تهیونگ پای برگه دستش ر‌و محکم به پیشونیش کوبید
+ انقدر بابت روان نویس هیجان زده شدم اصلا ندیدم
تهیونگ با صدای بلندی خندید بعد از روی صندلی بلند شد
کوک هم به تبعیت از پسر بزگتر از روی صندلی بلند شد
تهیونگ دستش رو سمت پسر کوچکتر گرفت
_ همکاری مون از همین الان رسما شروع شد موفق باشیم
کوک دستش رو توی دستای مردونه اما لطیف تهیونگ گذاشت
+ درسته اما موفق باشیم نیست باید میگفتی موفق میشیم
تهیونگ با خنده گفت
_ باشه توله خرگوش
کوک با لحن تخسی گفت
+ آفرین توله ببر
_ امروز رو برو خونه‌ات فردا باید بیای خونه‌ی من
+ باشه



_________________________________

لا لا لالای لالای لالا لای لای
خب خب خب
امیدورام از این پارت لذت برده بوده باشید😂🤍
ووت یادتون نره و اینکه کلی دوستون دارممم
بای باییی💞🌸

Boy friend..??Where stories live. Discover now