Part 17 🔞بان بان 🔞

1K 83 32
                                    



اهم اهم
ریدرای گلم این پارت کلا اسمات
پس اگه خوشتون نمیاد نخونید
بوس بوسیییی

___________________________________________


با حس بوسه های خیس پشت گردنش تکون ریزی خورد

+ هممممم

مکش های ریزی که روی شاهرگش گذاشته میشد وادارش میکرد چشماش رو باز کنه

لای چشمش رو باز کرد و با دیدن یک کوپه موی مشکی فهمید عامل بهم زدن خواب نازنینش کیه

+ اههه تهه میشه نکنی میخوام بخوابم

بار دیگه پوست گردنش رو بین لب هاش گرفت

_ خیلی خوشمزه‌ای توله خرگوش

+ مرسی بابت تعریفت ولی خوابم میاد

پشتش رو به تهیونگ کرد و خودش رو برای دوباره خوابیدن آماده کرد

کم کم داشت چشماش گرم میشد که با حس دستایی که از زیر تیشرتش داره شکمش رو نوازش میکنه مثل برق گرفته ها تو جاش نشست

+ تههههههه

_ جانم خرگوشه

مشتی نثاره شکم پسر بزرگتر کرد

+ اون نیشخنده کوفتیت رو جمع کن ، میدونی رو شکمم حساسم چرا اذیتم میکنی..؟!

_ هووم سوال خوبی بود

تو جاش نشست و سرش رو سمت گوش پسر کوچکتر برد

همینطور که هرم نفس هاش رو روی گردنش خالی میکرد با صدای بم شده‌ای گفت

_ چون نمیخوام بخوابی

چشماش رو بست و با مشت کردن دستاش سعی کرد لرزش صداش رو کنترل کنه

+ چرا نمیخوای بخوابم ؟

دستش رو روی قفسه‌ی سینه‌‌اش گذاشت و به سمت تخت آروم هولش داد

بعد از اینکه پسر کوچکتر رو روی تخت خوابوند روش خیمه زد و مماس با لبش زمزمه کرد

_ چون میخوامت بانی

لب هاشون رو بهم متصل کرد

پسر کوچکتر با ولع لب های پسر بزگتر رو میمکید

تهیونگ لب هاشون رو از هم جدا کرد و همینطور که نفس نفس میزد با نیشخندی که گوشه‌ی لبش جا خوش کرده بود گفت

_ میبینم که..یه نفر منتظر...بهونه بوده

کوک دستش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و همینطور که به سمت خودش میکشید گفت

+ زیاد حرف میزنی کیم

دوباره لب هاشون رو بهم وصل کرد

همینطور که هم رو میبوسیدن تهیونگ با دستش لبه‌ی تیشرت کوک رو گرفت و به سمت بالا کشید

کوک با فهمیدن منظور پسر بزرگتر کمرش رو از تخت فاصله داد و اتصال لب هاشون رو قطع کرد

تیشرت کوک رو از تنش جدا کرد و روی زمین پرت کرد

Boy friend..??Where stories live. Discover now