Part21 ادعای پدری

674 86 55
                                    


صندلی کافه رو عقب کشید و منتظر به پسر کوچکتر نگاه کرد

کوک با فهمیدن منظور تهیونگ لبخندی روی لب هاش نقش بست و روی صندلی نشست

تهیونگ روی صندلی کنار جونگ کوک جا گرفت و از لای دندوناش غرید

_ اگه میشه زودتر حرفاتون رو بزنید

کوک از زیر میز رون پسر بزرگتر رو نیشگون گرفت

+ اهههممم...آقای جئون میشه بپرسم چند سالتونه..؟

جین لبخند غمگینی زد و دستی که پسر کوچکتر روی میز گذاشته بود رو گرفت

< معلومه که میتونی سوال بپرسی عزیزم ، در ضمن آقای جئون گفتن رو تمومش کن میتونی هر چی دوست داری صدام کنی

کوک لبخندی زد و سرش رو پایین انداخت

+ میشه..هیونگ صداتون کنم..؟

< البته و در جواب سوالت باید بگم من چهل سالمه و همسرم نامجون چهل و چهار سالشه

تهیونگ همینطور که به دست های قفل شده‌‌ی توله خرگوشش و جئون جین زل زده بود با خودش گفت

" آروم باش کیم تهیونگ ، اون نمیتونه به چشم دیگه‌ای پسرتو نگاه کنه ، آروم باش و گند نزن به همه چیز "

اما خب تهیونگ هیچوقت نمیتونه خوددار باشه ، مخصوصا اگه بحث کوکیش وسط باشه

_ جئون

کوک میدونست تهیونگ هیچوقت اون رو به این سردی و با گفتن کلمه‌ی " جئون " صدا نمیکنه پس با کنجکاوی به پسر بزرگتر نگاه کرد که ببینه چه چیزی میخواد به هیونگ جدیدش بگه

< کیم..؟

تهیونگ دست مشت شده‌اش رو روی میز گذاشت که توجه هر سه پسر بهش جلبه شد

_ دستت

جین که چیزی از حرف تک کلمه‌ای تهیونگ نفهمیده بود با کنجکاوی به پسر کوچکتر نگاه کرد

< دستم..؟

_ درسته دستت

< دستم چی کیم..؟ مثل آدم حرف بزن

_ دستت جای بدی قرار داره و من نگرانم

جین با گیجی دستی که روی پاش گذاشته بود رو بالا آورد و بهش نگاه کرد

< از چی نگرانی..؟!

_ میدونی اونایی که مادر زادی یک دست دارن راحت میتونن کار های شخصیشون رو انجام بدن اما اونایی که یهو یکی از دستاشون رو از دست میدن مدت زمان زیادی طول میکشه که به تک دست بودنشون عادت کنن ، و من اصلا دلم نمیخواد اذیت بشی ،  پس دستت رو از روی دست پسرم بردار

جین که با دقت داشت به حرف های پسر کوچکتر گوش میداد با تیکه‌ی آخر جمله‌اش دستش رو از روی دست جونگ کوک برداشت و از لای دندوناش غرید

Boy friend..??Where stories live. Discover now