Part 28 انتقام

709 81 152
                                    



با برخورد عضو مرد به پروستاتش ناله های بیشرمانه‌اش فضای اتاق رو پر کرد

: آهههههه همـ..همونجا

مرد محکمتر از قبل درون پسر ضربه میزد

دست راستش رو روی گلوی پسر  گذاشت و فشار ریزی وارد کرد

: همینطوری..آههه..ناله کن هرزه کوچولو

پسر که انگار منتظر همین حرف بود بدون توقف ناله هاش رو آزاد کرد

: آهههه من هرزه..نیسـ...ـتم

مرد تکخندی کرد

: انقدر سوراخت گشاد هست...که خیلی راحت میشه یه ضرب واردت شد

زبونش رو روی سینه‌ی تخت پسر گذاشت و نیپلش رو به بازی گرفت

وقتی منقبض شدن ورودی پسر دور دیکش رو حس کرد سرش رو بالا آورد و با تمسخر به پسر زیرش که از درد و لذت به خودش میپیچید نگاه کرد

: البته نمیشه زود قضاوت کرد شاید مادرزادی گشادی هومم..؟

پسر که کفری شده بود با صدای خشدار شده‌ی ناشی از ساکی که برای مرد زده بود گفت

: خفه شو و کارت رو درست انجام بده

مرد پوزخند گوشه‌ی لبش پررنگتر شد

: حتما..

________________________________

وقتی از خوابیدن پسر مطمئن شد گوشی رو برداشت و تماس گرفت

بعد از چند دقیقه که متوجه شد تماسش جواب داده شده گفت

: قربان... همه چیز تکمیل شد

.
.
.
.

+ تهههههههههههههه

تهیونگ با صدای فریاد توله خرگوشش به سرعت از اتاق کارش بیرون اومد و پله ها رو سه تا سه تا پایین رفت

_ کوک کجایی؟؟؟!!

وقتی صدای هق هق های ریزی از آشپزخونه شنید به اون سمت پا تند کرد

به محض ورودش به آشپزخونه با کوکی مواجه شد که جلوی فریزر نشسته و ظرف خالی بستنی رو توی دستش گرفته

جلوش زانو زد و با دستاش صورت خیس پسرکش رو قاب‌ کرد

_ چرا گریه میکنی قلب تهیونگ؟؟جاییت درد میکنه..؟؟!!!

کوک با چشمای درشت و براق از اشکش به پسر بزرگتر نگاه کرد

+ تموم شده

تهیونگ اول با گیجی به پسر کوچکتر نگاه کرد اما وقتی ظرف بستنی رو توی دستش دید روی زمین پخش شد و قهقه های بلندش فضای آشپزخونه رو پر کرد

کوک با حرص از رو زمین بلند شد و ظرف پلاستیکی بستنی رو از بالا رو صورت تهیونگ پرت کرد

_ آیییییی

Boy friend..??Where stories live. Discover now