Part 26 نوتلا کوچولو

725 89 146
                                    



با صدای در چشماشو باز کرد

+ ته...اوه

با دیدن جیمینی که با چشمای اشکی داره نگاهش میکنه فقط " اوه " از لبای خشک شده‌اش بیرون اومد

* آره دیگه

+ هیونگ..؟

جیمین قهقه‌ای سر داد که با اشک های روی صورتش تناقض شدیدی داشت

* اونی که حرومزاده بازی در آورده و تورو به این حال انداخته کیم تهیونگه ولی اونی که مثل آشغال از اتاقت بیرون انداختی من بودم

کوک سعی کرد به کلمه‌ی " حرومزاده " توجهی نکنه و به حساب ناراحت بودن هیونگش بزاره

+ هیونگ آرو...

با وارد شدن تهیونگ جیمین بدون اینکه اختیاری روی حرکاتش داشته باشه لیوان روی میز رو برداشت و به سمت سرش پرتاب کرد

* حرومزادههه همش تقصیر توئه

با صدای خورد شدن لیوان تو سر تهیونگ کوک به خودش اومد و از روی تخت پایین پرید

+ هیووونگگ

از شونه‌ی جیمین گرفت و سمت خودش چرخوند و بلافاصله سیلی به صورتش زد

تهیونگ بی توجه به درد سرش کوک رو سمت خودش چرخوند و بغلش کرد

_ هیییشششش...آروم باش بان بان

جیمین با ناباوری دستشو روی جای سیلی که دونسنگش بهش زده بود گذاشت

با دیدن اینکه کوک تهیونگ و بغل کرده تلخندی کرد و بدون گفتن چیزی اتاقو ترک کرد

کوک کمی خودش رو از تهیونگ فاصله داد و با چشمای اشکیش بهش خیره شد

+ من چیکار کردم ته..؟

تهیونگ صورت پسر کوچکتر رو با دستاش قاب کرد

_ آروم باش کوکی..تو نباید یهو بپری الان شکم درد داری..؟ خونریزی چی؟؟!!

بعد از تموم شدن حرفش بدون اینکه به پسر کوچکتر اجازه‌ی فکر کردن به سوال هاش رو بده خم شد و شلوارش رو چک کرد

+ ته چیـ..چیکار میکنی چرا باید خونریزی داشته باشم..؟

با به یاد آوردن اینکه قبل از بیهوش شدنش خون روی زمین دیده بود که از بین پاهاش سرازیر بود اخمی کرد و از دستای پسر بزرگتر گرفت و بلندش کرد

+ من قبل از بیهوش شدن چرا خونریزی کرده بودم و به چه دلیل فاکی شکمم انقدر درد میکنه..؟

تهیونگ به طرز مشهودی آب دهنش رو قورت داد و با استرس به چشمای‌ تیله‌ای پسر کوچکتر خیره شد

_ بیا ا‌ول بریم خونه باشه..؟

کوک که استرس تهیونگ رو دیده بود آهی کشید و سرش رو به معنای موافقت به بالا و پایین تکان داد

Boy friend..??Where stories live. Discover now