Part 6 ته ته

813 104 27
                                    

میدونم تا الان متوجه شدین علامت هر کدوم از شخصیت ها چجوریه ولی باز بهتون میگم
_ تهیونگ
+ کوک
: متفرقه ( کسایی که نقش خاصی تو فیک ندارن )

___________________________________________

پای سمت راستش رو روی زمین کوبید و ایستاد
+ من دیگه نمیتونم راه برم ، پاهامو حس نمیکنم بسه خواهش میکنم
با صدای بلندی گفت که توجه تمام کسایی که تو اون طبقه از مجتمع بودن به اونا جلب شد

تهیونگ که دید همه دارن بهشون نگاه میکنن دست کوک رو گرفت و آروم جوری که فقط خوشون بشنون گفت
_ میدونی صاحب این مجتمع کیه ؟؟

کوک که نمیفهمید دو ساعت تمام خرید کردنشون چه ربطی به صاحب مجتمع داره با کلافگی گفت
+ از اونجایی که خیلی پولدارم هر روز میام از بزرگترین مجتمع خرید کره خریدامو میکنم میدونم...
با قیافه‌ای پوکر شده به پسر بزرگتر نگاه کرد و ادامه داد
+ معلومه که نه از کجا باید بدونم برا کیه و اگه بدونم به چه دردم میخوره آخه
من دیگه نای راه رفتن ندارم تو تقریبا کل لباسای اینجارو برام خریدی خواهش میکنم بیا بریم دیگه
آخرای حرفش رو با لحن زاری گفت

تهیونگ که دید همه خیره شدن بهشون خواست حرفی بزنه که
: قربان اتفاقی اقتاده ؟
_ نه اتفاقی نیوفتاده دوست پسرم کمی خسته‌اس ، سریع وی آی پیه کافه رستوران رو خالی کنید

پسر که احتمال نمیداد کسی که کنار رئیسش ایستاده دوست پسرش باشه ، برای در امان بودن شغلش ، هول شده سمت کوک تعظیم نود درجه‌ای کرد
: متاسفم قربان شمارو تابحال ندیده بودم
سمت تهیونک برگشت و ادامه داد
: میگم هر چه سریعتر خالی کنن قربان ، امر دیگه‌ای ندارید؟
_ خریدای دوست پسرمو بفرستین خونه‌ام
: چشم قربان
دوباره تعظیم کرد و از رئیس بد اخلاقش دور شد

_ بیا بریم یه چیزی بخوریم دارم میمیرم از گشنگی مطمئنم تو هم گشنته

همینطور داشت راه میرفت که متوجه شد جونگ کوک کنارش نیست

برگشت پشت سرش رو نگاه کرد ، که دید کوک همونجا ایستاده و زول زده به رو به رو‌ش

دستش رو جلوی چشماش تکون داد که کوک به خودش اومد
_ حالت خوبـ...
+ الان اون پسره چی گفت ؟؟!!
_ هااا کدوم پسر ؟؟؟
تهیونگ که منظورشو متوجه نشده بود با گیجی گفت

+ این مجتمع خرید برا توئه ؟؟

تهیونگ دستی به پشت گردنش کشید
_ آره خـ..

با صدای جیغ و چیزی که پرید تو بغلش حرفش قطع شد

+ تو خیلی خفنی کیم فاکینگ تهیوونگگگ باورم نمیشههه از همین الان اگه بهم بگن الگوت کیه میگم تو واییییی خیلی باحالهههه

تهیونگ دستش رو زیر باسن پسر کوچکتر که دور کمرش حلقه شده بود گذاشت تا از افتادن توله خرگوشی که تو بغلش بود جلوگیری کنه

Boy friend..??Where stories live. Discover now