Part 13 گریه نکن

766 83 40
                                    

    Jungkook pov

با برخورد نفس های گرمی به صورتم ، سرمو به سمت پایین خم کردم و جلوتر بردم تا از قلقک داده شدن صورتم خلاص شم که سرم به چیزی خورد

" چه بوی خوبی "

سرم و جلوتر بردم و بی اختیار اون بوی خوب رو عمیق تر نفس کشیدم

+ هوووممممم

دماغم رو روی جسم سفتی که اون بوی فوق العاده ازش ساطع میشد کشیدم

" این بو خیلی آشناست "

" من این بو رو کجا شنیدم؟! "

یه نفس عمیق دیگه کشیدم و جرقه‌ای تو ذهنم خورد

" تهیونگ "

با وحشت چشمامو باز کردم و تنها چیزی که دیدم ، سینه های پهن " کیم فاکینگ تهیونگ " بود

+ حیییححح

سرمو عقب بردم که کارم رو توضیح بدم ولی با چشمای بسته‌اش مواجه شدم

آهی از سره آسودگی کشیدم

+ فکر کردم ریدم
زیر لب زمزمه کردم

_ چرا چون داشتی عطر تنم رو بو میکردی..؟

" تو خیلی گوه خوردی فکر کردی...عملا ریدی "

_ یا بخاطره مالیدن دماغت به سینه هام..؟؟

" ازت متنفرم جئون جونگ کوک "

+ چیزه.. مـ..من نمیدونستم

تهیونگ پا شد توی جاش نشست و بهم نگاه کرد

_ صبح تو‌ام بخیر بانی

اون لبخند فاکی مستطیلی اول صبحی چیه؟؟؟؟

من چرا داره قلبم تند میزنه!!!؟؟؟

+ صبح بخیر

نفس عمیقی کشیدم و دستم رو روی سینه‌ی سمت چپم گذاشتم و مالش دادم

" خفه شوووو چرا داری تند میزنییی..؟؟؟!! "

                                                                          Taehyung  pov

میتونستم خودم رو تا آخرش بزنم به خواب اما دیدن قیافه‌ی هول کرده‌ی کوک چیزی نبود که بخوام از دستش بدم

میدونستم از بوی بدنم خوشش میاد اینو خودش هم یبار توی حیاط گفته بود ولی به طرز ناشیانه‌ای جمعش کرد و فکر کرد من متوجه‌اش نشدم

وقتی دیدم به زمین زول زده و داره سینه‌ی سمت چپش رو مالش میده نگران شدم

_ توله

هیچ ریکشنی نشون نداد

_ بانی

وقتی دیدم مثل مسخ شده ها هیچ واکنشی نشون نمیده دستم رو روی پاش گذاشتم و یباره دیگه صداش کردم

Boy friend..??Donde viven las historias. Descúbrelo ahora