Part 11 مرتیکه‌ی منحرف

721 91 14
                                    


آخرین طرح رو هم تایید کرد
به صندلیش تکیه داد و آهی از خستگی کشید

خیلی وقت بود شرکت تعطیل شده بود
فقط نگهبان ها مونده بودن
ولی تهیونگ چون چند روز بود نمیتونست کار هاش رو انجام بده موند ، تا بیشتر از این کارها تلنبار نشن

همین الانش هم کلی طرح مونده بود که باید عکسبرداری می شد

برگشت سمت صندلی ها و به توله خرگوشی که خوابش برده بود نگاه کرد

با لبخندی که بی اختیار رو لباش جا خوش کرده بود از پشت میزش بیرون اومد و سمت کوک رفت

_ خیلی لجبازی
با خودش زیر لب زمزمه کرد

خیلی به کوک اصرار کرده بود که با راننده برگرده خونه ولی اون خرگوش لجباز هیچ جوره راضی نشد

صورتش رو به صندلی تکیه داده بود و پاهاش ر‌و جنین وار تو شکمش جمع کرده بود

به لپاش بخاطره تکیه دادن به صندلی فشار وارد شده بود و لب هاش به طرز کیوتی غنچه شده بود

_ کیوت

کمی جلوتر رفت و دستش رو روی موهای کوک گذاشت و آروم نوازش کرد

_ جونگ کوکی نمیخوای بیدار شی..؟؟

کوک " هوووممم " کشیده‌ای گفت و کمی جا به جا شد

تهیونگ تکخدی کرد

_ توله پاشو باید بریم خونه

کوک کمی لای پلکاشو باز کرد و به تهیونگ نگاه کرد دوباره چشماشو بست

+ بمهم دت نعن
زیر لب زمزمه کرد

تهیونگ که صداشو نشنیده بود گوشش رو سمت دهن کوک برد و گفت
_ چی گفتی کوک ؟؟ نشنیدم

+ به موهام دست نزن

تهیونگ سریع دستش رو از روی سر کوک برداشت

_ متاسفم..نمیدونستم بدت میاد

کوک خمیازه‌ای کشید

+ کی گفته بدم میاد... اتفاقا خوشم میاد ولی خوابم میگیره بخاطره همون گفتم

_ اوه پس وقتی کسی موهاتو نوازش میکنه خوابت میگیره.. چه جالب

کوک به بدنش کش و قوسی داد و گفت
+ بریم..؟؟

_ آره پاشو ساعت ده شبه

+ واقعا؟!
با تعجب گفت

تهیونگ بی صدا خندید
_ آره کلی خوابیدی توله...نمیدونم چطوری میخوای شب بخوابی

+ من الان قابلیت اینو دارم که همینجا سر پا بخوابم پس اصلا خیال نکن که نمیتونم بخوابم

تهیونگ خنده‌ای از ناباوری کرد

_ ایکاش منم اینجوری بودم

+ چجوری؟؟

بعد از اینکه کتش رو تنش کرد دست کوک رو گرفت و با هم به سمت آسانسور حرکت کردن

Boy friend..??Where stories live. Discover now