Part 24

54 8 2
                                        

پشتیبان فنی به همراه سوجون و جونگمین، دور یک میز، پشت سیستم هاشون نشسته بودند، میشد از چهره شون خستگی رو خوند، دقیقاً ده ساعت بود که درحال دفع حمله باج افزار ها بودند، جونگمین ترجیح میداد که این کار رو به کارمندهاشون بسپاره اما از اونجایی که روز تعطیل بود، تصمیم گرفت که خودش بهمراه سوجون دست بکار بشه.

براش سوال بود که چه کسی جرأت کرده از این دست حمله های سایبری در حق بیزنسش انجام بده، چه کسی به کسب و کار نوپای اون انقدر دشمنی می‌کنه؟
چه کسی قصد داره اون رو بهمراه تیمش پایین بکشه و چرا؟
به چه بهانه و دلیلی این دست کارها رو انجام میده؟
چرا باهاش دشمنی داره؟

ذهن خسته اش جوابی برای این سوالات نداشت، در واقع دوست نداشت به این فکر کنه که چرا و چه کسی باهاش دشمنی داره، از این حجم کاری در یک روز تعطیل سردرد گرفته بود در صورتی که اوایل راه اندازی کسب و کارش، روزی بیشتر از دوازده ساعت براش وقت میذاشت و کار میکرد، شاید الان اشتیاق اون زمان رو نداشت، پول بیشتر براش معنایی نداشت.
اولویت الانش، تاثیر گذاری روی افراد و رهبری درست تیم بود، میخواست که بهترین کمپانی تِک توی کره بشه.
بیشتر از این توان خیره شدن به مانتیور روبروش رو نداشت، از جا بلند شد و کش و قوصی به بدنش داد.
توی حال و هوای خودش بود که توسط فریاد مدیر پارک، درجای خودش پرید و بعد از شوک وارد شده نفس نفس زد.
سوجون با بی مزگی خندید:
ببخشید جونگمینا، نتونستم هیجانم رو کنترل کنم.
جونگمین بی حوصله سری تکون داد، رو به مسئول پشتیبانی کرد:
سیستمم رو خاموش کن.
بعد رو به سوجون کرد:
کارای شکایت سایبری رو من خودم انجام میدم، باید تَه و توی این قضایا رو دربیاریم.

درحالیکه دستاش از عصبانیت مشت شده بود، از بین دندون های قفل شده اش گفت:

هر کسی که جرأت کرده با ما چنین کارایی کنه، به سزای کارش میرسونمش!
نابودش میکنم!

سوجون هم متقابلاً از جا بلند شد، مشتش رو بالا گرفت:
من مطمئنم ما از پسش برمیایم!

به مراتب مسئول فنی از جا بلند شد و جمله سوجون رو تکرار کرد، جونگمین با دست محکم روی میز ضربه زد:

این شرکت باید برترین شرکت کره بشه!
من به همتون قول میدم.

سوجون کف زد، جونگمین لبخند درخشانش رو بر لب زد:
ممنون ازتون.
نظرتون راجع به شام گروهی چیه؟

مسئول فنی سعی کرد درخواست جونگمین رو رد کنه:
حقیقتش خیلی دوست دارم با شما معاشرت کنم، اما یکم خسته ام، برای شروع هفته هم باید آماده بشم.

جونگمین لبخند خسته ای زد:
خیلی هم خوب، برو امشب رو استراحت کن، برای فردا هم نیاز نیست بیای، مرخصی با حقوق برات رد می‌کنیم.

مسئول فنی تعظیمی کرد:
ممنونم، پس با اجازتون مرخص بشم، شب خوبی داشته باشین.

و بعد از جمع کردن سیستمش از شرکت رفت، جونگمین رو به سوجون کرد:
شام؟
که با لرزیدن گوشیش روی میز، انگشت اشاره اش رو به معنای یک لحظه صبر کن، به سوجون نشون داد، سوجون زیر چشمی به صفحه گوشی جونگمین نگاهی انداخت، پس با تهیونگ هنوز هم در ارتباط بود.

جونگمین جواب داد:
جانم؟

تهیونگ تک خندی از لحن دختر زد:
به به، جونگمین خانم، از اونجایی که بحث امروزمون ناتموم موند، نظرت چیه امشب رو شام مهمون من باشی؟
جونگمین مردد بود:
حقیقتش، میخواستم با مدیر پارک برم شام.

سوجون پشت تلفن داشت ادا درمی‌آورد به این معنی که نه برو، نمیام.

جونگمین سری تکون داد:
باشه میام.

تهیونگ نتونست لبخند نزنه:
پس میام دنبالت، شرکتی؟

جونگمین اوهومی گفت و بعد تماس قطع شد.

ثانیه ای نگذشت که دوباره گوشیش زنگ خورد، جواب داد:
بله؟

تهیونگ پشت گوشی گفت:
یادم رفت بگم، تا پنج دقیقه دیگه دم در باش.

و باز تماس بدون خداحافظی از جانب تهیونگ قطع شد.
جونگمین سعی کرد به این رفتار هول کرده تهیونگ نخنده، انتظار نداشت از تهیونگ چنین رفتاری ببینه، انتظار نداشت از قبول کردن درخواست شامش تا این حد خوشحال بشه، توی ذهنش گفت:
دست خودم نیست که انقدر جذاب و دوست داشتنی ام.

سوجون همراه با دختر به سمت آسانسور رفت:
چیزی درباره ازدواج سا هه جین و کیم تهیونگ شنیدی؟

جونگمین سعی کرد خودش رو متعجب و سورپرایز شده نشون بده، چشمانش رو گشاد کرد و با حالت ناگهانی سرش رو به سمت سوجون برگردوند:
چی؟! جدن؟

سوجون سر تکون داد و وارد آسانسور شد، دکمه جی رو فشرد و ادامه داد:
بخاطر ادغام شدن شرکت ها دارن ازدواج میکنن.

جونگمین هومی کشید:
آره، اگه اینکارو کنن یه غول شکست ناپذیر میشن، شکست دادنشون سخت تر میشه.

سوجون تکذیب کرد:
چه فایده ای داره وقتی عشقی بینشون نیست، زندگیشون مثل جهنم میشه.

جونگمین تکیه اش رو به دیوار آسانسور داد:
فایده اش اینه که قدرتشون بیشتر میشه، سهم بیشتری از بازار رو بدست میارن، مشهور تر از قبل میشن.

سوجون سر تکون داد:
درسته، ولی واقعاً باید از اون زندگی لذت ببری نه اینکه برای بدست آوردن ثروت و قدرت زندگیت رو جهنم کنی.

جونگمین گفت:
من باورم اینه که بعد از ازدواج می‌تونه بینشون عشق بوجود بیاد و ب..

که با لرزیدن گوشیش از توی کیفش بیرونش کشید، برای هفدهمین بار در اون روز، تماس جیمین رو رد کرد و گفت:
داشتم میگفتم، علاقه شون بعد از ازدواج بیشتر میشه.

درب آسانسور باز شد و دختر بهمراه سوجون خارج شد، سوجون از جونگمین خداحافظی کرد و راهش رو به سمت خونه اش کشید.

این بار تهیونگ با ماشین دیگه ای به ملاقات دختر اومده بود، جونگمین مطمئن بود که به اندازه تهیونگ یا شایدم بیشتر، ثروت داره، اما اهل کالکشن ماشین نبود، کلاً دوتا ماشین داشت، یه پالیسید و یه مازراتی، حدس میزد که تهیونگ دنبال جلب توجه دختر با ماشین های متعددشه، و گرنه چه دلیلی داشت که امشب با بنز میباخ بیاد دنبالش؟

پوفی کشید، جونگمین دنبال یه کار با معناتر از اینجور لاکچری بازی ها بود، دنبال چیز های حقیقی بود، تهیونگ رو اگه میخواست بخاطر تهیونگ بودنش میخواست و گرنه جیمین هم بود، کارای تهیونگ کیوت و جنتلمنانه بود، دوست داشت که شخصیت قدیمی تهیونگ رو کنارش داشته باشه، همون تهیونگ دانشجو، همون پسر بازیگوش و سرزنده.

The Start-up Where stories live. Discover now