کشتی سواری

108 10 30
                                    

به پیشنهاد جونگمین تِم استایلشون رو به رنگ بژ انتخاب کردن، پیشنهاد خیلی عالی ای بود و به مزاج تهیونگ هم خوش میومد.

به پیشنهاد جونگمین تِم استایلشون رو به رنگ بژ انتخاب کردن، پیشنهاد خیلی عالی ای بود و به مزاج تهیونگ هم خوش میومد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

از اونجایی که تهیونگ درست مثل یه جنتلمن،  دستش رو پشت کمرش برد و به جلو هدایتش کرد: خانما مقدم ترن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

از اونجایی که تهیونگ درست مثل یه جنتلمن، دستش رو پشت کمرش برد و به جلو هدایتش کرد:
خانما مقدم ترن.

جونگمین چند پله ای بالا رفت و پا به کشتی گذاشت، هر لحظه بیشتر تحت تأثیر اون فضای نورانی با تم چوبی قرار میگرفت، اینطور نبود که تابحال تجربه کزور رو نداشته باشه، اما اینکه تهیونگ مالک کشتی بود هم بی تاثیر نبود.

یکراست پا به عرشه گذاشت، دست تهیونگ بار دیگه دور کمرش حلقه بست، بدون برقرار کردن ارتباط کلامی، ساعد دستش رو روی میله هایی که دور تا دور کشتی کشیده شده بودند، گذاشت و بهش تکیه زد.

نگاهش رو به سطح دریا دوخت، انعکاس نور پرداز های دور تا دور کشتی روی سطح مواج آب بیشتر از اون چیزی که فکرش رو میکرد، چشم نواز بود.

نتونست جلوی خیره شدنش رو بگیره، بدون پلک زدن به جایی روی سطح آب خیره شده بود که سنگینی چونه تهیونگ جایی روی شونه اش، دختر رو به خودش آورد، تهیونگ پرسید:

به چی انقدر عمیق فکر می‌کنی که صدات زدم و نشنیدی؟

جونگمین هومی کشید، بوی نمک-ماهی گونه دریا رو به ریه هاش فرستاد:
زندگی.
گاهی اوقات مثل این موج ها پایین میریم، هی عمیق و عمیق تر میشیم، تا میرسیم به کف دریا، اما میبینیم همون جایی هستیم که بودیم، هیچ پیشرفتی نکردیم اما کلی چیز های جدید و عجیب و غریب تجربه کردیم که ازش لذت میبریم، گاهی وقتا هم با امواج حرکت میکنیم، هی میریم و میریم تا به ساحل میرسیم، گنج پیدا میکنیم و اسمش رو میذاریم موفقیت، اما احساس پوچی داریم، انگار که اون گنجه نمیتونه ما رو تغذیه کنه.

The Start-up Where stories live. Discover now