وارد بار شد، چشمی چرخوند اما دخترش رو ندید، گوشیش رو از جیبش بیرون کشید و شماره دختر رو لمس کرد.
صدای گوشی دختر رو از سمت چپش شنید و دختر رو درحالی پیدا کرد که روی میز بار خوابش برده بود.
پوفی کشید، این دومین بار بود که دختر رو توی این بار پیدا میکرد، به سمتش رفت، هزینه نوشیدنی دختر رو حساب کرد و سعی کرد بیدارش کنه:
جونگمین... جونگمینا، دختر خوب پاشو.کیف دختر رو برداشت و بعد جسمش رو روی دستاش بلند کرد، دختر توی آغوشش جابجا شد و سرش رو به سینه مرد تکیه داد، تهیونگ نمیتونست جلوی کش اومدن دو طرف لبش رو بگیره، جونگمین حتی توی خوابش هم میتونست باعث لبخند زدن تهیونگ بشه، حتی وقتی که تهیونگ بخاطر مست بودن دختر ازش عصبی بود.
جونگمین درست مثل یه دختر بچه مظلوم و آسیب پذیر خودش رو درون آغوشش جا کرده بود، تهیونگ نمیتونست نگاهش رو از صورت دختر بگیره، لب های سرخ رنگ دختر برای بوسیده شدن بهش چشمک میزدن، نمیتونست منکر دلتنگیش برای بوسیدنشون بشه، اما نمیتونست به خودش اجازه بده که بدون مجوز دختر و هنگامی که ناهشیاره بهش ابراز علاقه کنه.آه کوتاهی از سر حسرت کشید، نگاهش رو از صورت دختر دزدید و به سمت درب خروجی بار قدم برداشت.
دختر که خوب نقش خواب بودنش رو بازی کرده بود، حالا که سنگینی نگاه تهیونگ رو حس نمیکرد، از بین پلک های نیمه بازش موقعیت رو بررسی کرد، احساس میکرد که مقاومت بازوان تهیونگ در برابر وزنش داره کم و کمتر میشه، بصورت ناخودآگاه دست چپش رو روی شونه مرد انداخت.تهیونگ نتونست نخنده، دختر رو روی دستاش بالاتر گرفت و کنار گوشش نجوا کرد:
من که میدونم بیداری، اشکال نداره، دلت برای براید استایل تنگ شده بود مگه نه؟دختر باز هم خودش رو به خواب زد، تهیونگ که میدونست بیداره، بوسه کوچیکی روی گونه دختر نشوند و زمزمه کرد:
بوسه مخصوص جایزه اسکار بازیگری رو بهت دادم.دختر با اون بوسه سطحی قلبش از جا کنده شد، لحظه ای بعد درب ماشین مرد باز شد و جسمش رو توی ماشین مرد پیدا کرد.
بوی این ماشین متفاوت از ماشینی بود که هفته گذشته سواری شده بود، لای چشمانش رو باز کرد و نگاهش رو به فرمون ماشین داد، تهیونگ وارد ماشین شد و گفت:
جگوار اسپرت آخرین مدله، چشمات رو باز کن میدونم بیداری.
دختر آب دهانش رو قورت داد و روی صندلی جابجا شد و سرش رو سمت پنجره کرد، تهیونگ گرم خندید:
بازیگریت صد از صده.
تهیونگ قبل از اینکه کمربند خودش رو ببنده، به سمت دختر خم شد، کمربند رو برداشت و روی دختر خیمه زد، دختر که فرود نفس های گرم و پی در پی تهیونگ روی لب هاش رو بخوبی احساس میکرد، پلک گشود.نگاهش بین دو گوی قهوه ای تهیونگ در رفت و آمد بود، تهیونگ روی لب های دختر معترف شد:
پرسیدی هنوزم دوستت دارم یا نه.
من خیلی وقته که دیگه دوستت ندارم، من همون اول عاشقت شدم جونگمین.
آهسته آهسته برای بوسیدن لب های سرخ مخملی دختر بهش نزدیک شد، چشمان خمار دختر بسته شد، بازدم آتشین شون روی لب های هم فرود میومد، به محض اتصال لب های تشنه شون، صدای شدید بوق ماشین پشتی، از اون حس بهشتی بیرونشون کشید.تهیونگ لعنتی به راننده اون ماشین کوفتی فرستاد، قفل کمربند دختر رو سرجاش رسوند و به صندلی خودش برگشت، ماشین رو استارت زد و از جایگاه توقف ممنوع خارج شد.
دختر که با اون بوسه سطحی مستی به کل از سرش پریده بود، معذب روی صندلیش جابجا شد و برای بار دوم خودش رو به خواب زد.تهیونگ نیشخندی زد، در حالیکه به سمت خونه خودش میروند، مکالمه یکطرفه ای رو شروع کرد:
چطور بعد از اون بوسه میتونی بخوابی؟
فکر کنم فقط من یه قلب بی جنبه دارم که با یه بوسه همچین سر و صدایی رو راه میندازه، عاشق بی جنبه.دختر نتونست جلوی کش اومدن لب هاش رو بگیره و نخنده، تهیونگ که دختر رو زیر نظر داشت، پرسید:
چه خوابی میبینی که از من قشنگتره؟
دختر لبخندش رو جمع و جور کرد، تهیونگ این بار گفت:
کاش نگاه زیبات رو بهم میدادی، دلم برای چشمای قشنگ قهوه ایت تنگ شده.
نه نه، نه چشمات رو باز نکن، وقتی مستی خمار نگاهم میکنی و قلبم بی جنبه بازی در میاره.دختر چشم گشود و به سمت تهیونگ برگشت، پرسید:
جدی؟تهیونگ به سمت دختر برگشت و با انگشت اشاره اش ضربه آرومی به نوک بینی دختر زد:
بینگو!
نمیتونی کنارم نقش بازی کنی.دختر چشم در کاسه چرخوند و شروع کرد به بازی کردن با انگشتانش:
تههه...همین که بلندم کردی بیدار شدم، منم نمیخواستم نقش بازی کنم ولی چاره ای نداشتم خب.تهیونگ دلش برای اینطور کیوت بازی دختر ضعف رفت، حتی متوجه نشد که کِی ماشین رو توی پارکینگ خونه اش پارک کرده، لپ دختر رو کشید:
کی بهت اجازه داد انقدر کیوت بشی؟
نمیدونی قند برام ضرر داره؟دختر دست به سینه شد و رو برگردوند:
قهرم اصن.تهیونگ آرزو کرد که کاش همیشه جونگمین مست باشه، کاش مثل قبل باهاش مهربون میبود.
از ماشین پیاده شد و درب سمت دختر رو باز کرد:
پیاده شو خانومی.دختر کیفش رو از روی پاش برداشت، دست تهیونگ رو پذیرا شد و پا از ماشین بیرون گذاشت، تهیونگ درب ماشین رو قفل کرد و کمر دختر رو میون دستش گرفت.
دختر سعی کرد دست تهیونگ رو پس بزنه، تهیونگ هم مخالفتی نکرد، به محض رها شدن کمرش، تعادلش رو از دست داد و پای راستش پیچ خورد، درحالیکه روی زمین نشسته بود و از درد مچ پاش به خودش میپیچید، دستان مرد دورش پیچیده شد و درون آغوشش جا گرفت.
کنار گوشش زمزمه کرد:
حالت خوبه؟
دردش زیاده؟ ببرمت بیمارستان؟
لعنت به من..
دختر سعی کرد به تهیونگ فحش نده:
دو دقیقه خفه شو، آخ... لعنت به این پاشنه بلند های کوفتی!
من اگه مخترع این کفشا رو پیدا کنم، از قبر میکشمش بیرون و همین کفش رو میکنم تو...
تهیونگ انگشت اشاره اش رو به نشانه سکوت روی لب دختر گذاشت:
هیییشششش... ادامه اش رو نمیخوام بشنوم، تو این مدلی صحبت نمیکنی، بذار خودم تا خونه ببرمت.و بعد برای بار دوم در اون شب، دختر رو روی دستانش بلند کرد، دختر معذب بود، با وجود مستیش نمیتونست احساس خجالتش رو کنار بگذاره و بهش فکر نکنه، تهیونگ به سمت آسانسور رفت، دختر خم شد و دکمه رو لمس کرد و دوباره دست دور گردن مرد حلقه کرد.

YOU ARE READING
The Start-up
Fanfiction✒️Genre: [boyXgirl] [business] [slice of life] [happy end] ✍️ Writer : Teddima + بیزنس خودمون؟ مسخره اس! تو دختر خیال بافی بیش نیستی، از رویا بیا بیرون جونگمین! بیزنس کار هر کسی نیست، فکر نکن که همین الان بازار منتظره که تو بیزنس ران کنی و بهت خو...