جیم؟

28 7 3
                                    

لپ تاپش رو بست، برنامه امروزش به شدت پر بود، گه‌گاهی سرگیجه گریبان‌گیرش میشد و کاری میکرد برای حفظ تعادل دستش رو به در و دیوار بگیره، اما تا زمانی که کار داشت جای استراحت نبود‌.

با وجود سرگیجه‌اش، پا از خونه بیرون گذاشت، دکمه آسانسور اختصاصی رو فشرد و منتظر موند تا دربش باز بشه که همون لحظه، همسایه‌اش پا از درب خونه بیرون گذاشت، با دیدن جونگمین، ابروهاش رو در هم کشید:
میشه بگی یهو چیشد؟ نه جواب تماسام رو میدی نه پیامامو، میدونی چقدر در خونه ات رو زدم؟ و تو همه‌اش ازم فرار کردی!

جونگمین کلافه چشم چرخوند، وارد آسانسور شد و جیمین رو نادیده گرفت، جیمین عصبی از این همه نامرئی بودنش برای دختر، قبل از اینکه درب بسته بشه، پاش رو لای در گذاشت و وارد شد.

جونگمین گوشه آسانسور ایستاد و تکیه‌اش رو به دیوار داد، بخاطر سردرد و سرگیجه اش پلک روی هم فشرد، حوصله حرفای جیمین رو نداشت، دوست داشت به تختش برگرده و بخوابه اما بخاطر کارهای عقب افتاده‌اش مجبور بود که تحمل کنه و دووم بیاره.

جیمین با صدای نسبتاً بلندی شروع کرد به صحبت کردن:
میشه حداقل یه کلمه فاکی بگی؟
چیکار کردم که ایگنورم میکنی؟! هوم؟

جونگمین نفسش رو کلافه فوت کرد:
بس کن جیم.

جیمین از روی حرص تک خندی زد:
جیم؟! جیم؟
چطور به خودت جرأت میدی من رو جیم صدا کنی؟
هان؟

جونگمین دست روی شقیقه هاش کشید، سرش تیر میکشید و همراه با درد نبض میزد:
بس کن لطفاً، خودت بهتر میدونی که من عاشق تهیونگم و پسر دیگه ای رو دوست ندارم، اگه هم با تو بودم، صرفاً از سر ندونستن بوده، من تهیونگ رو با کل دنیا عوض نمیکنم.

جیمین پوزخندی زد:
اگه شرکت پدرت رو بهت بدم چی؟

جونگمین بدون متوقف کردن ماساژ شقیقه اش، پرسید:
چی گفتی؟ مگه شرکت پدرم دست توعه؟!

جیمین پوزخندی زد:
دخترک بیچاره...هنوز خیلی چیزا رو نمیدونی، فقط به تلاش و پشتکار اتکا کردی، توی دنیای بیزنس خباثت خیلی آیتم مهمیه، الان بیست درصد سهام شرکت پدرت مال منه.

جونگمین گیج شد، نتونست فکرش رو به زبون نیاره، همینطوریش هم سردردش کلافه اش کرده بود، اخمی کرد، به محض باز شدن درب آسانسور قدمی به جلو برداشت تا بیرون بره که شونه هاش توسط پسر گرفته شد و به بدنه آسانسور چسبید.
جیمین قدمی به جلو برداشت، با چشم هایی تیره از عصبانیت، به چشمان ترسیده دختر خیره شد:

کجا با این عجله خانوم کوچولو؟

جونگمین دستش رو به سختی تکون داد و به سینه مرد زد که ازش فاصله بگیره اما دریغ از یک اینچ فاصله گرفتن، جونگمین دست به التماس زد:
حالم خوب نیست جیم، لطفاً.

The Start-up Where stories live. Discover now