Part 6

95 8 10
                                    

با صدای آلارم گوشیش، بدون لحظه ای وقفه، از جا برخاست، به سمت سرویس بهداشتی اتاقش برای انجام کارهای شخصیش رفت، بعد از مسواک زدن و شستن صورتش، شروع کرد با صدای خواب آلودش به خودش تلقین کردن:

"هدف امسال من همکاری با شرکت code & co عه و بهش میرسم، من یه مدیر شایسته هستم، من بهترین مدیر برای خودم هستم، من امسال شرکت هام رو به بیشترین سود خودش یعنی صد میلیارد وون میرسونم."

بعد از تکرار سه باره این جملات روبروی آینه سرویس بهداشتی، با انگیزه از سرویس بیرون زد، شونه ای به موهاش زد و از خونه بیرون رفت، ساعت 5:15 بود، این ساعت از صبح کسی توی باشگاه طبقه همکف ساختمان نبود، به خودش افتخار میکرد که جزو افراد باشگاه پنج صبحی های رابین شارماس، جونگمین بعد از خوندن اون کتاب خودش رو موظف دونست که حتماً صبح ها ساعت 5 بیدار بشه و همیشه خودش رو یکی از اعضای این کلاب میدونست.

ورزش رو با گرم کردن و آهسته راه رفتن روی تردمیل شروع کرد و رفته رفته، تبدیلش کرد به ده دقیقه دویدن.

نفس نفس زنان از روی تردمیل پایین اومد، حوله مخصوص دور گردنش رو برداشت و روی سر و صورتش کشید، برای خوردن صبحونه به واحد...یعنی پنت هاوسش برگشت.

طبق برنامه تغذیه اش، اوت میل شکلاتی بهمراه موز و نوتلا، که از قبل آماده اش کرده بود رو از توی یخچال بیرون کشید، وارد اتاق کارش شد و ظرف رو روی میز گذاشت، اهل کافی خوردن اونم اول صبح نبود، کافی مختص روز هایی مثل دیروز که با عجله روزش رو آغازیده بود، میبود.

عادت داشت که کتابی رو که تموم نکرده بصورت چهارطاق باز، روی میزش بذاره که حتماً بخونه.
"از خوب به عالی، نوشته جیم کالینز، چرا بعضی شرکت ها جهش میکنند وبعضی های دیگر نه! "

شروع کرد به خوندن کتاب:
"افراد معدودی به زندگی عالی دسترسی پیدا میکنند، چون رسیدن به زندگی خوب آسانتر است؛ بیشتر شرکت ها عالی نمیشوند، چون بیشتر آنها کاملاً خوب هستند و همین مشکل اصلی آنهاست."

بعد از خوندن اون پاراگراف متوقف شد، سری در تایید حرف های نویسنده تکون داد، قاشقش رو از محتویات صبحونه اش پر کرد و مشغول جویدن شد، ادامه داد:
"زمانی که ما به نوع رهبری شرکت های خوب به عالی پی بردیم، بسیار متعجب و حیرت زده شدیم.

ما فکر میکردیم رهبران خوب به عالی کارشان را با نوعی نگرش و برنامه جدید شروع میکنند ولی در عوض متوجه شدیم که آنها در ابتدا افراد شایسته را برای کار انتخاب میکنند و سپس آنها را در جایگاه های مناسب قرار میدهند و بعد هدف خود را تعیین میکنند."

یکبار، دوبار، سه بار، چهار و در نهایت پنج بار اون پاراگراف رو مرور کرد، قاشق رو توی ظرف برگردوند، ایده جدیدش رو روی کاغذ آورد و کنار ایده ای که دیشب یادداشت کرده بود، نوشت.

The Start-up Where stories live. Discover now