درحالیکه به کاناپه لم داده بود سر روی شونهاش گذاشت، پاراگراف دیگه ای از کتاب رو بلند بلند روخوانی کرد، تهیونگ میون جملهاش پرید:
صبر کن.
نیم ساعته که داریم کتاب میخونیم، بیا حالا که کنار همیم یه فیلم ببینیم، هوم؟جونگمین کتاب رو کنار گذاشت:
موافقم.تهیونگ از جا بلند شد، بادوم زمینی مزه دار به همراه چیپس و مقداری تنقلات آورد و روی میز گذاشت، دختر هم فیلم رندومی از نتفلیکس انتخاب کرد و پلی کرد.
تهیونگ "خستهم" رو زیر لب زمزمه کرد، روی کاناپه دراز کشید و سرش رو روی رون پای دختر گذاشت.
جونگمین نگاهی به صورت تهیونگ که خستگی ازش میبارید، انداخت، شروع کرد به بازی کردن با موهای بلوند مرد، آروم و بیعجله انگشتانش رو لابلای موهای تهیونگ حرکت میداد و با نوک انگشتانش کف سرش رو لمس میکرد، خیلی وقت بود که اینطور طعم کنار هم بودنشون رو نچشیده بود، خیلی وقت بود که طعمِ "عاشق" بودن رو از یاد برده بود.
تهیونگ مست از آرامش لمس های دختر، هومی کشید، نگاهش رو از صفحه تی وی گرفت و به چرخوندن سرش به چشمان جونگمین داد، جونگمین هم متقابلاً چشم از صفحه برداشت، انگشتانش رو از جنگل انبوه تارهای ابریشمین مرد بیرون کشید، نوک انگشت شصتش رو به قصد لمس کردن ابروی تهیونگ روی پیشونیش امتداد داد تا به ابروش برسه، آروم و بیعجله، پر از حسِ "بودن" حس زندگی، حس عشق.
تهیونگ چی؟ با هر لمس دختر سرشار از حس نگرانی میشد، نگرانی و اضطراب از دست دادن جونگمین، به شدت میترسید که رابطهاش با جیسو فاش بشه و دوباره جونگمین رو از دست بده، از طرفی بخاطر نقشهای که در سر داشت، نمیتونست رابطهاش با جیسو رو تموم کنه، بهش نیاز داشت، به اطلاعاتی که از طریق جیسو دریافت میکرد نیاز داشت.
جونگمین انگشتش رو از روی ابروی مرد امتداد داد و اشک روی گونهاش رو کنار زد، با آرامش پرسید:
چرا گریه میکنی؟تهیونگ لب پایینیش رو بین دندونهاش گیر انداخت، جونگمین فیلم رو پاز کرد، انگشتش رو از روی گونهاش تا جایی روی لبش امتداد داد، لب پایینی مرد رو از زندان بین دندون اش آزاد کرد، خم شد و بوسه سبکی روی لبش گذاشت، ازش فاصله گرفت و دونه دونه قطرات اشکش رو کنار زد:
باشه درموردش صحبت نکن، میتونی از من برای آروم کردن خودت استفاده کنی، من دوستت دارم تهیونگ، من درکت میکنم، قول میدم که برات بهترین باشم، بهترین ورژن خودم.
هر چقدر که جونگمین بیشتر صحبت میکرد، بارون اشک های تهیونگ هم بیشتر میشد، جونگمین رو دوست داشت، جونگمین رو از خودش هم بیشتر دوست داشت، جونگمین رو میپرستید، اما برای رسیدن به جونگمین به جیسو نیاز داشت، میترسید از اینکه بخاطر جیسو رها بشه، اگه قرار بود بخاطر جیسو، جونگمین رو از دست بده، پس بودن با جیسو چه فایده ای داشت؟!

YOU ARE READING
The Start-up
Fanfiction✒️Genre: [boyXgirl] [business] [slice of life] [happy end] ✍️ Writer : Teddima + بیزنس خودمون؟ مسخره اس! تو دختر خیال بافی بیش نیستی، از رویا بیا بیرون جونگمین! بیزنس کار هر کسی نیست، فکر نکن که همین الان بازار منتظره که تو بیزنس ران کنی و بهت خو...