chapter 4

4.5K 442 108
                                    

زین :
من و لو نشسته بوديم كنار استخر

هريم اون گوشه كنار اليزا وايساده بود و به بهانه گفتن حرفاى درگوشى ميرفت تو گردن دختره

ليام تو استخر بود با موزيك ريتم گرفته بود
حالا كه بهش توجه ميكنم ميفهمم ليام واقعا جذابه.
اومد نزديك منو لو

-شما ها ميخواين به آب نگاه كنين؟؟؟؟

لو گفت
-نه ليام فعلا من دارم به هرى دقت ميكنم كه چجورى داره دختررو ميخوره! اصلا بايد برم نزديك تر ببينم چى داره بهش ميگه. زين من ميرم به هواى نوشيدنى آمار هرى رو بگيرم

-اوكى برو منو ليام اينجاييم

ليام داشت بهم نگاه ميكرد يه لبخند خيلى جذاب هم بهم زده بود

-زين
بهم نزديك شد. نزديك و نزديك تر اگه يكم ديگه ميومد جلو صورتامون بهم ميخورد
نميدونستم چى بگم يا چيكار كنم فقط نگاهش ميكردم
يهو دستمو كشيد و انداختم تو آب!

-ديوونه ! خب اگه به خودم ميگفتى ميپريدم!
-خب من خواستم اذيتت كنم

گوشه استخر وايساده بوديم
قطره هاى اب روى بدن عضله ايش
به بدنش اشاره كردم

-ليام تو مطمئنى با اين اوضاع دوست دختر ندارى؟
-تو هميشه رو بدن رفيقات زوم ميكنى؟

خودمم نميدونم چرا اينو گفتم ولى ديگه الان بايد جمش ميكردم
-خب من دوست انقدر سكسى نداشتم تاحالا
-زين خودتم خوب چيزى هستى!
-ميگم من كه ازت خوشم اومد توهم اوكيى چطوره يه ديت بذاريم؟

مثل اينكه شوخياى من براى ليام تازگى داشت واسه همين زياد ميخنديد

-اره... چطوره از همين الان شروع كنيم؟

داشت ميومد نزديكم اين پسره از منم ديوونه تره!
فقط به سرم زد براى مهار كردنش آب بريزم تو صورتش و جيغ بكشم مثل دخترا...!!
.......
شب رسيديم خونه
لويى و پدرم داشتن شطرنج بازى ميكردن و هريم پشت تلفن مشغول صحبت با اليزا!

من و ليام نشسته بوديم كنار استخر خونه خودمون
هوا تاريك بود و چندتا چراغ كوچيك كنار استخر روشن بود
داشت برام از خاطره هاش توى اين چهار سال ميگفت

--------------------------------
لیام:
حدود دوماه از دوستى منو زين ميگذره
واقعا براى جفتمون همه چيز بهتر شده

صميمت ما جورى شده كه انگار سال هاست كنار هميم و الان بهترين دوستاى هم شديم

جاهاى مختلفى رفتيم و گاهيم يه سرى حرفايى بهم زديم كه شايد به كسى نگفته بوديم

اينكه گاهى روزا به اميد هم از خواب بيدار ميشيم. زين واقعا همراه بينظيريه

اما زين هنوزم تو داره! هنوزم عادت نكرده كه من اومدم كه كنار هم باشيم و كنار هم همه چيز رو بهتر كنيم

You And I ◦ZIAM◦completedWhere stories live. Discover now