ليام :
-باور كن من حالم خوبه
-پسرم آخرين پروازمون با همين جتو يادته؟
-من ديگه با هواپيما مشكلى ندارمگفتم و سرم و تكيه دادم به صندلى و چشمامو بستم
نگران پرواز نيستم ولى خيلى از برگشتن ميترسيم !
ميترسم برگردم و ببينم زين زندگى بدون منو يادگرفته
ميترسم فراموشم كرده باشه
ميترسم از من متنفر شده باشه
-اون با خودش فكر ميكنه من يه عوضيم كه بيخيالش شدم
-تو مگه وقتى رفتى همينو نميخواستى؟
-رفتم ولى خواستم برگردم پيشش ! خواستم برم ولى نتونستم !
-پس مطمئن باش اونم نميتونه
-ولى بيشتر از يك ماه گذشته
-پس بيشتر از يك ماهه كه منتظرتهاون هيچوقت نفهميد من داشتم بهش برميگشتم ...
اگه اون تصادف لعنتى اتفاق نميوفتاد منو زين الان باهم بوديم
شايد الان تو بغلم خوابيده بود
شايد باهم رفته بوديم كافه
شايد تو استوديوش بوديم و اون غرق كارش بود و منم غرق نگاه كردنش بودملطفا هنوز دوسشم داشته باش زين
--------------
زين :-واى اينيكى فوق العادست !
-اون كادوى وليحاست
-خيلى خوش قيافس
-صداش از قيافشم بهترهجى جى رو برده بودم تو سالن كلكسيون سازام
ذوق كرده بود به سازا زل زده بود
حالا يك هفته از ضبط موزيك ويديو ميگذره
و رابطمون دوستانه ترهواسه كسى مثل من كه از درون خاليه آدمى كه دركم ميكنه حداقل باعث ميشه عذاب نكشم
-همشون بينظيرن ! بهت حسوديم ميشه
-منم به لباساى گرون و هيكل مانكنيت حسوديم ميشهزد زير خنده
-يه صدايى نمياد زين ؟
-ويبره گوشيمهبه گوشى نگاه كردم و جواب دادم
-سلام ... جدا ؟ خيلى خوبه ... باشه ... ميام ميبينم ... نه نميخواد اون پيش منه ... باشه باهم ميايم ميبينمت
-چيشده؟
-دنيل بود گفت بريم قسمتاى انتخاب شده رو براى موزيك ويديو ببينيم
-الان ؟
-اره فقط من برم كتمو بيارمرفتم طبقه بالا و اون پشت سرم اومد
وقتى رفتم توى اتاق خوابم كه دم در وايساد و تو نيومد-بيا تو
با اولين قدم چشمش به ديوارى خورد كه عكس ليام كاملا پوشونده بودش
-ليام خيلى خوشگله
رفتم تو اتاق لباسام و درو باز گذاشتم
-اون بينقصه
-آره اون بينقصه ...هركسى ميتونه عاشقش بشه
كتمو پوشيدم و جلوى آينه مرتبش كردم
ESTÁS LEYENDO
You And I ◦ZIAM◦completed
Fanfic|همه احساس من توی تو خلاصه میشه و منم احساسمو زندگی میکنم|