Chapter 31

3K 263 43
                                    

زين :
فلش پشت فلش ..! نور پشت نور ..!

اينهمه نور سفيد چشم هركسيو كور ميكنه

جى جى لبخند ميزد و همينجور كه دستش تو دستم بود براى عكاسا ژست ميگرفت

با لبخند تصنعيش برگشت سمتم و زير گوشم زمزمه كرد
-زين يكارى بكن لعنتى اين قياف داره گند ميزنه به همه چى ! سعى كن هرچى باهم دوره كرديمو انجام بدى !

سرشو عقب برد و دوباره با چهره خوشحالش خيره شد به رو به روش

دستامو پشت كمرش گذاشتم و چرخوندمش رو به روم
صورتامون بهم نزديك بود

-دستتو بذار رو صورتم
زير لب گفتم جورى كه هيچكس نفهمه به جز جى جى

همينكارو كرد
-دستاتو رو شونم بذار
دستاشو رو شونم گذاشت و صورتش بهم نزديك تر شد

چند لحظه مكث كرديم تا عكسارا كار خودشونو بكنن

آروم خودمو ازش عقب كشيدم

دستاشو گرفتم و رفتيم سمت پله ها

عكاسا اسممو صدا ميزدن و با صداى هر نفر من دنبال يه خيال واهيَم

دنبال صداى تو

ليام ...

* فلش بك *
-ليام من چيزى از تو نميدونم ... فقط ميدونم كه تاحالا نديدم كسى جورى كه زين عاشق توئه عاشق بشه !من ..يعنى همه فك ميكرديم تو رفتى و من ..

ليام وسط حرف جى جى پريد
-و تو فك كردى چون من رفتم حالا زين نياز به حمايت داره !!

-دقيقا ليام !!
جى جى عقب نشينى نكرد !

ليام چند ثانيه سكوت كرد و بعدم با لبخند براى جى جى دست زد

-آفرين افرين خوبه پس كم كم تو و اون مرتيكه رئيست دنيل داشتين به هدف اصليتون ميرسيدين ! پشت كار شماها و رفتن من يه موفقيت عالى برات ميساخت نه ؟

با اينكه دو دقيقه هم از شروع اين مكالمه نميگذره ولى داره تبديل به دعوا ميشه و من نميدونم چيكار كنم !

-تو منظورت چيه ليام ؟ ها ؟ ميخواى بگى با رفتنت راه واسه من هموار شد كه با زين باشم ؟

-نميدونم منتظرم كه خودت بگى

من كنار ليام نشسته بودم با دقت كردن به صورتش ميديدم كه پلكش بخاطر عصبانيت ميپره !

-ببين پسر خوب من نميخوام حرفى بزنم كه ناراحتت كنه فقط ميتونم بگم با چيزايى كه از زين راجبت شنيدنم فك نميكردم آدما رو هرجور كه دوست دارى قضاوت كنى

-آآوو چه جالب ! بيبى تو در مورد من با جى جى عزيزمون حرف زدى ؟؟؟!

برگشت سمتم
هرجفتشون انتظار دارن من يه حرفى بزنم !

You And I ◦ZIAM◦completedWhere stories live. Discover now