زين :
فلش پشت فلش ..! نور پشت نور ..!اينهمه نور سفيد چشم هركسيو كور ميكنه
جى جى لبخند ميزد و همينجور كه دستش تو دستم بود براى عكاسا ژست ميگرفت
با لبخند تصنعيش برگشت سمتم و زير گوشم زمزمه كرد
-زين يكارى بكن لعنتى اين قياف داره گند ميزنه به همه چى ! سعى كن هرچى باهم دوره كرديمو انجام بدى !سرشو عقب برد و دوباره با چهره خوشحالش خيره شد به رو به روش
دستامو پشت كمرش گذاشتم و چرخوندمش رو به روم
صورتامون بهم نزديك بود-دستتو بذار رو صورتم
زير لب گفتم جورى كه هيچكس نفهمه به جز جى جىهمينكارو كرد
-دستاتو رو شونم بذار
دستاشو رو شونم گذاشت و صورتش بهم نزديك تر شدچند لحظه مكث كرديم تا عكسارا كار خودشونو بكنن
آروم خودمو ازش عقب كشيدم
دستاشو گرفتم و رفتيم سمت پله ها
عكاسا اسممو صدا ميزدن و با صداى هر نفر من دنبال يه خيال واهيَم
دنبال صداى تو
ليام ...
* فلش بك *
-ليام من چيزى از تو نميدونم ... فقط ميدونم كه تاحالا نديدم كسى جورى كه زين عاشق توئه عاشق بشه !من ..يعنى همه فك ميكرديم تو رفتى و من ..ليام وسط حرف جى جى پريد
-و تو فك كردى چون من رفتم حالا زين نياز به حمايت داره !!-دقيقا ليام !!
جى جى عقب نشينى نكرد !ليام چند ثانيه سكوت كرد و بعدم با لبخند براى جى جى دست زد
-آفرين افرين خوبه پس كم كم تو و اون مرتيكه رئيست دنيل داشتين به هدف اصليتون ميرسيدين ! پشت كار شماها و رفتن من يه موفقيت عالى برات ميساخت نه ؟
با اينكه دو دقيقه هم از شروع اين مكالمه نميگذره ولى داره تبديل به دعوا ميشه و من نميدونم چيكار كنم !
-تو منظورت چيه ليام ؟ ها ؟ ميخواى بگى با رفتنت راه واسه من هموار شد كه با زين باشم ؟
-نميدونم منتظرم كه خودت بگى
من كنار ليام نشسته بودم با دقت كردن به صورتش ميديدم كه پلكش بخاطر عصبانيت ميپره !
-ببين پسر خوب من نميخوام حرفى بزنم كه ناراحتت كنه فقط ميتونم بگم با چيزايى كه از زين راجبت شنيدنم فك نميكردم آدما رو هرجور كه دوست دارى قضاوت كنى
-آآوو چه جالب ! بيبى تو در مورد من با جى جى عزيزمون حرف زدى ؟؟؟!
برگشت سمتم
هرجفتشون انتظار دارن من يه حرفى بزنم !
YOU ARE READING
You And I ◦ZIAM◦completed
Fanfiction|همه احساس من توی تو خلاصه میشه و منم احساسمو زندگی میکنم|