ليام :
همه چيز امروز براى زين خوب پيش ميرهروزيه كه سال ها منتظرش بود و از امروز به بعد زندگيش يه رنگ تازه ميگيره
براش بينهايت خوشحالم
صداى زين مثل يه معجزس
و اين آلبوم يه شروع خيلى عاليهخب ...
بازم مجبورم حركات جى جى رو تحمل كنم ...چند دقيقه پيش تمام دوربينا روى بوسه عاشقانشون فكوس كرده بود
اما مهم نيستامروز تنها چيزى كه برام اهميت داره خوشحال بودن زينه !
داشتم به جمعيت نگاه ميكردم كه يه چهره توجهمو جلب كرد
اون ؟؟ اينجا ؟ واقعا خودشه ؟؟
جلو رفتم
دستمو رو شونش گذاشتم
سمتم برگشت-كارا دلوين ؟
با چشماى سبزعسليش چند ثانيه بهم خيره شد
-ليام !!
همديگه رو بغلم كرديم
-واوو ! اينجا چيكار ميكنى ؟
-فك كنم منيجمنت زين ماليك دعوتم كرده باشه تو چقدر عوض !
-واقعا ؟
-تو بينهايت تغيير كردى و خب مرد شدى !
-ميدونى چقدر گذشته! بيست و سه ساله شديم ..ديگه اون دختر پسر شونزده هيفده ساله نيستيم
-بيست و سه سالگى بهت مياد آقاى پين ! راستى تو اينجا چيكار ميكنى ؟
-من ..من دوست زينمدستمو گرفت و لبخند زد
چند وقته نديدمت براوونى ؟
-فك كنم شيش هفت سال گذشته
-شيش سال گذشته اين خيلى زياده ..باورم نميشه .. ما چه روزايى باهم داشتيم ..
-شيش سال ! چه قدر زود گذشت همه چى ... يادته شبا از خونه فرار ميكردم از پنجره اتاقت ميومدم پيشت ؟
-يه بار افتادى و مچت شكست ! دفترچه ماجراجوييمونو يادته ؟
-واى آره !
-هنوز تو خونمه
-كلبه توى باغ خونه شما
-رمز عبور ! اردك تك شاخ
-هنوز يادته كارا ؟؟-بچه تر كه بوديم مادرت تابستونا برامون ليموناد درست ميكرد و مياورد..
-ولى اون تابستون كه مُرد.. تنها كسى كه بهم سرميزد تو بودى يادته ؟ بلافاصله بعد از مرگ مامان بابام سفراشو شروع كرد
-هى من نميخواستم ناراحت بشى
-نه ناراحت نشدم .. ببينم تو هم تغيير كرديا !
چمك زد زبونشو آورد بيرون
-خوشگل تر شدم البته
-بله ! و همون قدر ديوونه ! از وقتى سوپر مدل شدى نديدمت !خنديد
-خب ديگه افتخار ديدنمو نداشتى
-يعنى در حدتو نبودم خانم ؟!
-شايد !
-خب من فك...-ليام
دست زين بود كه رو شونم قرار گرفت
به دقت داشت كارارو برانداز ميكرد
ESTÁS LEYENDO
You And I ◦ZIAM◦completed
Fanfic|همه احساس من توی تو خلاصه میشه و منم احساسمو زندگی میکنم|