حین خوندن این چپتر شنیدن آهنگ sign of the time از هری
و
آهنگ night changes از وان دایرکشن پیشنهاد میشه💖صدای پیام گوشیم توجهمو جلب کرد آویانا بود که شماره تدی رو فرستاده بود ...روی شماره زدم و تماس با تد برقرار شد بعد از چند بوق جواب داد و صدای کلفتش توی تلفن پیچید
-الو
-آمم الو سلام من با تد کلارک تماس گرفتم؟
-بله خودمم و شما
-من آنجلا هستم آنجلا نایت
-اوه آنجلا همکلاسی قدیمی خیلی وقت میشه که ندیدمت
-همینطوره ..چه خبر ها تد ؟آویانا گفت که میتونم ببینمت
-البته که میتونی ..تو الان کجایی؟
-من الان توی خیابون کینگ ویلیام هستم
-باشه من نزدیک اونجام حدود پنج دقیقه دیگه میبینمت وقتی وارد خیابون شدم بهت زنگ میزنم
-اوکی فعلاو گوشی رو قطع کردم و منتظر شدم تا خودش زنگ بزنه
بعد از حدود ده دقیقه زنگ زد
-من توی خیابونم میتونی هر چیز شاخصی که کنارت هستو بگی تا سریع تر پیدات کنم
-من خب(نگاهی به اطرافم انداختم) نزدیک کلیسای سنت ماری وولنوث ام
-باشه همونجا باش تا بیام
بعد از چند دقیقه تد رسید و منو سوار ماشینش کرد باهاش دست دادم و شروع به صحبت کردیم-خب چه کمکی از دستم بر میاد ؟
یه جورایی به طور خلاصه جریانو به تد گفتم و اونم قبول کرد تا کمکم کنه
-من و دوستام توی این نقشه بهت کمک میکنیم اما مطمئنی اینجوری میتونی به خونه اش نفوذ کنی؟
-آره حتما میتونم من حتی موقعیت اون هم دارم و درست وقتی از خونه زد بیرون نقشه اجرا میشه
-باشه اما الان تو رو کجا ببرم تا استراحت کنی ؟
-من فقط میرم هتل
-خب چرا نمیای خونه ما پیش مادربزرگم من خیلی وقته بخاطر کارم نمیتونم اونجا برم و مادر بزرگم تنهاست
-نه نمیخوام باعث مزاحمت شم
-نه قطعا اون با دیدن تو خوشحال میشه
بعد از کلی اصرار قرار شد امشبو پیش مادر بزرگ تد بمونمخونه ی مادر بزرگ تد یه خونه کوچیک ولی شیک و بامزه بود و بافتش مثه خونه های ایتالیایی بود حتی چیدمانش منو یاد خونه های رمی مینداخت ...وقتی با تد وارد خونه شدیم اونجا یه دختر جوون روی کاناپه های سلطنتی آبی و طلایی نشسته بود و با مادر بزرگ تد چایی میخوردن یه دختر با موهای بلوند و چشمای آبی نمونه ی شاخص یه دختر اروپایی ...درست بر خلاف منو آویانا و اون وقتی که منو با تد دید انگار مجرم دیده باشه با یه حالت حق به جانب به تد چشم دوخت و تد هم از بودن اون اونجا تعجب میکرد
بعد از کلی مات بودن سر اینکه اون دختر کیه و اینجا چیکار میکنه مادربزرگ تد از جاش بلند شد و با خوشرویب با من دست داد و به تد گفت:هی تدی نمیخوای دوستتو معرفی کنی؟
YOU ARE READING
The_final_show
Fanfictionحواست به قوانین بازیت باشه به خودت میای و میبینی حاکم اونه هی دختر ...این نمایش آخره ☆The final show☆ [Harry styles fanfiction] ♡By:blllue_heart♡ Cover by:@IWontBeTheOne