20-استایل ما

318 47 26
                                    

خب از اون موقع دقیقا نیم ساعت گذشته بود پس از روی تخت بلند شدمو رفتم پایین هری روی مبل نشسته بود یه عالمه لباس دخترونه و مردونه توی هال بود با یه دختر حدودا 25-26 ساله ..به سمت هری و اون دختر که داشت طرح های مردونه رو به هری نشون میداد رفتم

-امم سلام
دختر نگاهی به من انداخت و با ذوق گفت:سللام خوشحالم میبینمت اسم من ترساست
-منم آنجلام
-هری از تو برام گفته بود
هری با اهم کردن فهموند به دختر که دیگه چیزی نگه
ترسا هم خندید و گفت:هری اون لباسی که انتخاب کردم اونجاس برش دار منم اینجا برای آنجلا لباس انتخاب میکنم
هری اوکیی گفت و لباسو برداشت و به سمت اتاقش رفت

ترسا نفس راحتی کشید و گفت:اووف از دست این هری جونمو به لبم میرسونه تا یه لباس انتخاب کنه..مث جما
-جما؟
-دوستم خواهر هری
-آهان
-راستش من طراح مد بودم و جما منو به هری معرفی کرد برای اینکه طراحش بشم بیشتر اوقات تو منچستر ام ولی اگه طراحی خیلی خاصی بخواد میاد پیش من ..خب حالا بگو چی مد نظرته؟
-نمیدونم چیز خاصی مد نظرم نیست

ترسا یه لباس کرم رنگ که پایینش تور داشت و بالا تنه اش کار شده بود و به طرفم آورد و گفت :این چطوره؟
-راستش خیلی قشنگه
-میخوای امتحانش کنی؟
سری تکون دادم
ترسا لباسو به دستم داد و منو به سمت یکی از اتاق های پایین راهنمایی کرد لباسو پوشیدم و اومدم بیرون ..ترسا نگاهی دقیق بهم انداخت و گفت:وای خیلی بهت میاد درست مثل پرنسس ها شدی اما قبلش اینم امتحان کن


و لباس نقره ای خوشگل و پف داری رو به دستم داد
وارد اتاق شدمو لباسو پوشیدم خودمو تو آیینه بر انداز کردم چرا همه ی لباسایی که آورده بود پف دار و پرنسسی بودن اما واقعا با نمک بودن لباس نقره ای واقعا تو تنم نشسته بود انگار برای من دوخته شده بود

از اتاق بیرون رفتم که ترسا نگاهی بهم انداخت و گفت:این فوق العاده اس دیگه سعی نمیکنم بهت پیشنهادی بدم همینو بپوش و راستی چند تا کفش هم آوردم
و کفش هارو جلوم ردیف کرد
چند تا کفش پاشنه بلند و چند تا کانورس

از دیدن کانورس ها تعجب کردم و گفتم:مسلما این کانورس ها برای من نیستن؟
-خب راستش نه اونارو برای هری آوردم
-هری؟اون که کت و شلوار برداشت میخواد با کت و شلوار کفش اسپرت بپوشه؟
ترسا خندید و گفت:هریه دیگه ..عاشق اینه که متفاوت به نظر برسه
منم خندیدم و گفتم:منم یدونه از این کانورس ها میخوام
-واقعا؟
-آره خب قطعا راه رفتن با اون کفشای پاشنه بلند مشکله و اینکه منم بدم نمیاد یکم متفاوت و عجیب به نظر برسم

ترسا خندید و یه جفت کانورس بهم داد و من اونارو با لباسم به اتاقم بردم و به ترسا گفتم بیاد اونجا ...حالا مونده بود برای آرایش
ترسا:خب چجوری آرایشت کنم؟
-آرایش هم میکنی؟
-قطعا نمیخوای که ساده و بدون آرایش به جشن بری
-اومم ایرادی داری

The_final_showWhere stories live. Discover now