لباسامو برداشتم و به سمت حموم رفتم حموم خونه ی هری واقعا شیک بود یه وان بزرگ و چند تا دوش و انواع شامپوها و حالت دهنده های مو لباسامو آویزون کردم که چند تقه به در حموم خورد
درو باز کردم هری گفت:آمم راستش یادم رفت بگم همه ی شامپوهای من مردونه ان ..من شامپو زنونه اینجا ندارم حتی شوینده های بدن هم مردونه ان من نمیدونم استفاده ازشون میتونه برات مشکلی ایجاد کنه یا نه
خنده ام گرفته بود اون چی میگفت؟مگه اهمیتی داشت؟مو موئه چه موی زن چ موی مرد هیچوقت از این شامپوهای مردونه و زنونه سر در نمیاوردم سرمو بالا گرفتم و گفتم:مهم نیست...فک نکنم مشکل خاصی ایجاد کنه یه شامپوئه دیگه
هری سری تکون داد و رفتواقعا فقط میخواست همینو بگه اووف من که از کاراش سر در نمیارم
بعد از حموم کردن تازه یادم اومد که الان موهام به حالت فر اصلیشون بر میگردن حوله رو دور موهاموم پیچیدم و سمت اتاقم رفتم سعی کردم کمی موهامو سرو سامون بدم اما همونجور که گفتم فر موهای من افرو بود و شونه کردن موهام و صاف کردنشون خیلی مشکل بود به سمت اتاق هری رفتم در حالی ک هنوز حوله روی سرم بود چند بار در اتاقشو زدمدرو باز کرد و سرشو آورد بیرون و گفت:کاری داشتی؟
-آممم..ببخشید من فقط سشوار میخواستم
هری خندید و گفت:باشه ..یه لحظه
و وارد اتاقش شد و با یه برس حرارتی برگشت و گفت:فک کنم این برای موهای یه دختر بهتر باشه اینطور نیست؟
سری تکون دادم و بعد از تشکر ازش به سمت اتاقم رفتم برس رو تو برق زدم و حوله رو از رو موهام برداشتم که هری طبق معمول سرشو انداخت پایین و وارد شدنگاهی به من و نگاهی به موهای آفروم انداخت و زد زیر خنده میدونستم الان دقیقا کله ام مث کله ی بره ی ناقلا شده هری همچنان میخندید ک گفتم:چیزی میخواستی؟
خنده اشو کنترل کرد و گفت:ببخشید به تو نمیخندیدم ...راستش این خیلی بانمکه ..موهات خیلی بانمکن
-ممنونم ..خب نگفتی چیکار داشتی؟
-راستش امشب باید برم استودیو قرار بود صب برم اما کارمون افتاده جلو باید امشب تمومش کنم شمارمو برات میزارم اگه مشکلی پیش اومد بهم زنگ بزن..البته فعلا هستم ..شب میرم پس تا اونموقع نگران نباش
-من نگران نیستم ..تنهایی از پس خودم بر میام
هری دوباره نگاهش سمت موهام رفت زد زیر خنده و گفت:فعلا از پس موهات بر بیا که خیلی برای صاف کردن زمان میخوان
و از اتاق زد بیروناین پسر همیشه عادت داره رو مخ آدم راه بره؟فکر میکنه خیلی بانمکه؟انگار فقط میخنده که چال لپشو به رخ بکشه..پسره ی خود نما
به لطف برس حرارتی موهامو صاف کردم و بعد روی تخت ولو شدم ..توی این خونه ی بزرگ اونم تنها واقعا حوصلم سر میرفت ..هنوز سر درگم بودم من برای چی اینجام ..شاید خیلی تند رفتم ..من چ کاری از دستم بر میاد؟اصلا چجوری میتونم انتقتم بگیرم ..با چه روشی؟
یاد کتابی افتادم که هری بهم داده بود من پیش از تو..از توی کوله ام برش داشتم و شروع به خوندن کردم چند دقیقه ای از خوندنم نگذشته بود که زنگ گوشیم به صدا در اومد
YOU ARE READING
The_final_show
Fanfictionحواست به قوانین بازیت باشه به خودت میای و میبینی حاکم اونه هی دختر ...این نمایش آخره ☆The final show☆ [Harry styles fanfiction] ♡By:blllue_heart♡ Cover by:@IWontBeTheOne