Put Me Back Together [Malec]

25."self harm⚠"

_دکتر؟
جیس رفت پیشش و تو چشماش نگاه کرد.
مگنس نیازی نداشت تو چشماش نگاه کنه تا بفهمه این پسر چقدر داره عذاب میکشه. احساس گناه و درد از تو چشماش معلوم بود. اما مگنس براش احساس تاسف نمی کرد. جیس لایقش بود.

_لطفا. ما می خوایم ببینیمش.ما باید ازش معذرت بخوایم و همه چیزو توضیح بدیم. لطفا...

_ما التماست می کنیم.
ایزی اضافه کرد.اشک تو چشماش جمع شده بود.

_ من اونجوری نگفتم که بخوام برای پدرتون بدجنس بازی در بیارم. گفتم چون واقعیت بود. الک آماده نیست.

_اما ما واقعا...

_میدونم...
مگنس جلوی توضیحات الکی ایزی رو گرفت.
_امروز باهاش جلسه داشتم. ازش خواستم درباره شما بهم بگه.اون شما رو در هر حالتی می پرستید وقتی ازش پرسیدم از چیتون خوشش میاد.ولی وقتی ازش پرسیدم چیتونو دوس نداره....خب، بهش واقعا حمله ی عصبی بدی دست داد و من تقریبا مجبور شده بودم بهش آرامش بخش بزنم.

اونا با وحشت بهش نگاه کردن. مریس بدون اینکه بفهمه داشت گریه میکرد.

_و چی...
جیس به زور آب دهنشو قورت داد.
_و چی گفت؟

جیس از پرسیدن این سوال می ترسید و ایزی ام استرس داشت.

_اینکه شما ولش کردین.

مگنس جوابشونو داد و وقتی اونا شروع به گریه کردن یکم منتظر موند.
_ اون نمی تونست بفهمه چرا وقتی به کمکتون نیاز داشت جوری رفتار کردین که انگار نمیشناسینش.
ولی اون هنوز دوستون داره.

با این حرف مگنس اونا بیشتر گریه کردن.اونا از خودشون متنفر شده بودن. بعد اون همه کاری که کرده بودن الک هنوز دوسشون داشت.

_ما میتونیم...
ایزی به هق هق افتاد
_لطفا...ما میتونیم ببینیمش؟

_متاسفم ولی جوابم هنوزم نه. و فعلا تغییری نمی کنه.

_پس میشه فقط بهش بگی که ما متاسفیم؟
صدای جیس خش دار شده بود.دلش
می خواست خودشو بکشه.چه جوری تونست انقدر برادرش صدمه بزنه؟

_نه شما میتونین خودتون این کارو بکنین
اون شونه اشو بالا انداخت و همه با چشم باز بهش خیره شدن.

_اما تو گفتی...

_اره گفتم.درسته. اما الک دلش می خواد بدونه شما دارین چیکار می کنین. منم باید درمانشو جدی تر کنم. و بدون شما نمیتونم اینکارو کنم.
پس شما باید یه نامه واسه الک بنویسین. هر چی که دلتون می خواد بهش بگینو بنویسین. سه روز برای اینکار وقت دارین. موافقین؟

اونا سریع سرشونو تکون دادن. همزمان هم هیجان زده شده بودن و هم استرس داشتن.

_اما چرا سه روز؟
مریس اومد نزدیک تر.