46."Bad Idea"

1.2K 223 146
                                    

موضوع الک فراموش شد اما مگنس هنوز بهش فکر می کرد. آره ، اون تصمیمش رو گرفته بود. از الک می خواست باهاش بره سر قرار. اما فقط وقتی که مطمئن می شد زندگیش تو خطر نیست.

این انگیزه ی بیشتری بهش داد که به الک کمک کنه. خب ، حق با دوستاش بود. اون خیلی جوون بود ولی سن چه اهمیتی داره وقتی مسئله سر عشق باشه؟

اون آسیب دیده بود؟ مگنس هم همینطور.
اون بیمارش بود؟ نه تا ابد!
و اون مگنس بین بود!

باید درهای قلبشو دوباره باز می کرد چون آدم ها باهم فرق دارن و همشون مثل کمیل جنده نیستن. آدمای دوست داشتنی و جالب و فوق العاده که به عشقشون اهمیت میدن‌. و الک جز ایناست.

اون ها تصمیم گرفتن روی جشنشون تمرکز کنن و خیلی بهشون خوش گذشت. خندیدن ، آواز خوندن ، رافائلو مسخره کردن و انقدر غذاهای خوشمزه خوردن که مگنس می ترسید برن تو کما.

ویل تو خطر بیشتری بود. اما با الکل حالشو خویب کردن و دور هم خندیدن. همونجوری که مگنس دوست داشت اونا رو ببینه ، خوشحال و بیخیال کنار هم.
فقط جای یه نفر خالی بود. اما مگنس باید یکم بیشتر برای این صبر می کرد.

.
.
‌‌.

روز بعد همشون سردرد بدی داشتن اما هیچ کدوم پشیمون نبود. این تازه شروعشون بود چون امروز نوبت پارتی تو خونه ی مگنس بود. و مگنس خدای پارتی بود.

پس وقتی صبح برگشت خونه ی خودش یه برنامه ی دقیق از کارایی که باید انجام می داد داشت. به خودش زحمت آشپزی نمی داد‌ چون فقط فاجعه به بار میومد.

دوستاش غذا میاوردن و مطمین بود دخترا سر راهشون خرید می کردن پس بیخیال این قسمت شد.
اول کلی خوابید تا حالش جا بیاد و بعد خونه اشو چید. مقدمات موسیقی و تزئینات انجام داد.

و مهم ترین قسمت تیپ مجلسی خودش بود. البته خودش و چیرمن.
و خیلی واضح بود که چند ساعت وقتشو می گرفت پس سریع دست به کار شد. اما تصمیم گرفت وقتی داره دنبال یه شلوار مناسب واسه خودش می گرده زنگ بزنه و حال الکو بپرسه.

الک و خواهر و برادرش اون روز خیلی خوابیدن ولی مریس دلش نمیومد بیدارشون کنه. اون ها خیلی با آرامش کنار هم خوابیده بودن‌ .
هر چند وقتی مگنس بهش زنگ زد فهمید که باید بیدارشون کنه. وقت صبحانه و داروهای الک بود ، پس به اتاق ایزی رفت.

_وقت بیدار شدنه بچه ها.

_ برو بیرون ، مامان.
جیس زمزمه کرد و صورتشو به شونه ی الک مالید.

_جیس ، بیدار شو ، همین الان!
صبر مریس تموم شد و اخم کرد ، نزدیک تر رفت و پتو رو از روشون کشید.

وقتی هوای سرد به پوستشون برخورد کرد ، هر سه تا بیدار شدن. الک نفس عمیقی کشید و بالشتشو بغل کرد. جیس فحش داد و ایزابل با ناله الکو بغل کرد.

Put Me Back Together [Malec]Where stories live. Discover now