42."Home"

1.3K 227 56
                                    

الک صبح دیر از خواب بیدار شد چون روز قبل کل انرژیشو از دست داده بود. وقتی بیدار شد ، کاترینا رو دید که با یه بشقاب ساندویچ کنارش نشسته بود.

اون انتظار داشت الک اعتراض کنه اما همچین اتفاقی نیوفتاد!

الک بدون توجه به نگاه متعجب اون کل صبحانه اشو خورد. خب ، اون یادش میومد دیشب چی گفته. واقعا دلش می خواست خوب شه. این آسون نبود. بدنش غذا رو پس میزد اما تونست جلوی خودشو بگیره تا بالا نیاره. این یه قدم بزرگ برای بهتر شدن بود. که بیمارستانو ترک کنه . پس می ارزید.

_ پس ، امروز میری خونه؟
وقتی چک اپش تموم شد جم پرسید.

_اره ولی فقط برای کریسمس.
الک شونه هاشو بالا انداخت.

_ فک نکن این کمه. این عالیه.
اون لبخند زد و الک باورش کرد.

_ تو چی؟ توی کریسمس کار می کنی؟
همینجوری پرسید.

_ اره اما بعد از ظهرا میرم خونه. ما همه کریسمسو تو خونه ی کاترینا و رگنور می گذرونیم. و اولین روز کریسمس هم تو خونه ی مگنس جشن می گیریم. بقیشم احتمالا می خوابیم.

_ خوب به نظر میرسه.
الک لبخند زد.
_همیشه کریسمسو با دوستاتون می گذرونین؟

_ آره. ما یه خانواده ایم.

الک حسودیش شد و ترجیح داد برگرده اتاقش.فقط سه ساعت به رفتنش مونده بود و خیلی استرسس داشت.  خانواده اش از دیدنش خوشحال می شدن؟ نمی دونست و این داشت اونو از درون می کشت.

نمی خواست هیچ کار اشتباهی انجام بده تا ناراحتشون کنه. سعی کرد بخوابه اما نتونست پس پاشد وسایلشو جمع کرد. دو ساعت مونده بود و الک حس می کرد دیگه نمی تونه تحمل کنه.
نه ! دیگه نه! به مچ دستاش نگاه کرد و با فکری که به ذهنش رسید پیش کاترینا رفت.

_کت ، میتونی یه لطفی بهم بکنی؟

_ حتما. چی شده؟

_ این...
اون دستاشو نشون داد.
_بعدا مچ بند می خرم اما الان...میشه بانداژش کنی؟

_بشین.

کت نتونست مخالفت کنه‌. الک از اینکه با مچ های این شکلی بره خونه خجالت می کشید. جای زخم ها مونده بود. و تنها کاری که از دستشون برمیومد پوشوندنشون بود.

بعد از اینکه کار بانداژ مچش تموم شد تصمیم گرفت بره پیش مگنس. نیاز داشت اروم شه وگرنه میدونست پشیمون میشه.
و هیچ کس بهتر از مگنس آرومش نمی کرد.

_ الکساندر... تو...؟!
مگنس وقتی بانداژ دست های الکو دید شوکه شد. حس میکرد یکی زده تو گوشش. اون ها روز قبل راجبش حرف زده بودن و الک پیشرفت کرده بود. پس چی شده بود؟

_چی؟ نه!
الک اه کشید.
_معلومه که نه! کت جای زخم ها رو پوشوند که خانواده ام نبینن.
اون پایینو نگاه کرد و مگنس نفس راحتی کشید.

Put Me Back Together [Malec]Where stories live. Discover now