33."Bar"

1.2K 247 146
                                    

اونا سوار ماشین مجلل مگنس شدن و رفتن بار.
خب اونا مردای سی ساله بودن و میتونستن هر چند وقت یه بار یکم خوش بگذرونن.

و اون روز ، روز خاصی بود. همشون وقتشون ازاد بود و این خیلی عجیب بود از اون جایی که کارشون جوری بود که وقت ازادی نداشتن.

پس امروز تصمیم گرفتن دور هم تو بار جمع شن و خوش بگذرونن. مگنس واقعا به این نیاز داشت.

اون از دیدن کمیل ترسیده بود. همه خاطراتش برگشته بودن و اون داشت کم کم به این فکر میکرد که از سرنگ های تو جیبش استفاده کنه.
به چیز قوی برای اروم کردن اعصابش احتیاج داشت و میدونست کسی قضاوتش نمی کنه. همه ی اونا میدونستن چقدر کمیل بهش صدمه زده و بعد اون چی کشیده بود.

" تو خیلی زیبایی کمیل"

  "میدونم. دیگه چی؟"

   " خیلی باهوشی"

" وَ؟ "

  "و بامزه و فوق العاده. و من خیلی خوشحالم که تو رو دارم."

  " اما این زیاد دوومی نداره اگه به اندازه کافی
   تلاش نکنی"

  " دارم تمام تلاشمو میکنم عزیزم"

  " ولی واضحه کافی نیست. میدونم بیشتر از
  اینم میتونی مگنس."

  " منظورت چیه...؟"

  " این حلقه...الان دارم فکر میکنم چرا بهت بله
  گفتم. این واقعا طلاست؟"

" طلای سفیده. و آره واقعا هست. من خیلی
طول کشید تا پولامو جمع کنم و برات قشنگ
  ترین حلقه ای که میتونم بخرم."

  " من ازش خوشم نمیاد."

  "چ...چرا؟!"

  " به نظر خیلی ارزون میاد. من فکر میکردم خوش سلیقه تر باشی. پسش بده و یه چیز در حد من برام بگیر."

   "ا..اما..کمیل تو قبول کردی زنم بشی. این مهم
  ترین چیز نیست؟"

  " نمی خوای نظرمو عوض کنم که؟!"

  "نه! م..من متاسفم. معلومه که نه عشقم. برات یه چیز بهتر پیدا میکنم."

   " یاقوت"

  "چی...؟"

  "من یاقوت می خوام. اگه می خوای شوهرم
باشی. پس باهام درست رفتار کن."
 
  "کمیل! میدونی چقدر پولش میشه؟"

  "من اهمیتی نمیدم. یه جوری پول جور کن و با
حلقه ی مناسب برگرد یا کلا ازدواجمونو
فراموش کن. من دوستت دارم مگنس. من
هرکاری برات میکنم. تو دوسم نداری؟

  " معلومه که دارم. دوستت دارم و اینکارو
   برات میکنم. پول جور میکنم و برات زیباترین حلقه رو میخرم. قول میدم."

Put Me Back Together [Malec]Where stories live. Discover now