Part 10

4.4K 874 82
                                    

ته‌هیونگ بیرون کلبه‌ی چوبی فکسنی نشسته بود که برعکس ظاهر بیرونش، داخلش خیلی مجلل‌تر بود. با چهره‌ای گرفته به ماه نگاه می‌کرد. تمام حس‌های دنیا رو قاطی کرده بود. اصلا نمی‌دونست دلش چی میخواد. شبیه آدم پوچی شده بود که دیگه هدفی برای باقی زندگیش نداره. احساس می‌کرد زندگیش دقیقا به نقطه‌ای رسیده که از این به بعد هر طور پیش بره دیگه واسش فرقی نمی‌کنه.

با افتادن پتویی روی دوشش از افکارش خارج شد. با چهره‌ی بی‌روحش سمت جونگ‌کوک که هنوز پشت سرش ایستاده بود، برگشت و بهش خیره شد.

- توی لوشه که بودم همیشه دلم می‌خواست ماه رو ببینم. احمقانه‌اس ولی اونقدر توی گوشم خونده بودن که فکر می‌کردم مردم اسکورو حتی از مردم لوشه هم خوشبخت‌ترن ولی اشتباه میکردم.

ته‌هیونگ روشو از اون گرفت و به رو به رو داد:«الان اینا رو میگی که خودتو توجیح کنی؟؟»

- نه به هیچ وجه. اینا رو میگم که حقیقت رو گوش‌هایی که از دروغ پر شدن بشنون.

- دونستن حقیقت چیزی رو تغییر نمیده.

جونگ‌کوک آهی کشید و کنار ته‌هیونگ جا گرفت:«میتونی منو ببخشی ته‌هیونگ؟»
- من هیچ‌وقت عرضه نبخشیدن بقیه رو نداشتم ولی اینکه با اون آدم بتونم مثل سابق بشم یا نه بحثش جداست.

جونگ‌کوک دست ته‌هیونگ رو بی‌اختیار گرفت:«پس بهم یه فرصت بده تا همه چی رو جبران کنم.»

- تو دقیقا چی رو میخوای جبران کنی؟؟

- همه چیزو. هر چیزی که تو بخوای. هر چیزی که اسکورو بهش نیاز داشته باشه.
- تو الان یه شاهزاده‌ی فراری هستی. مگه غیر از اینه؟؟ شاه لوشه میتونه به راحتی تو رو بکشه حتی اگه پسرش باشی!

- من پسرش نیستم.

جونگ‌کوک با اخم و کمی تحکم اعلام کرد. اخیرا روی این موضوع به شدت حساس شده بود و تنفر از اون مرد کل وجودش رو در برگرفته بود. اخم‌های در هم و دست مشت شده‌اش باعث تعجب ته‌هیونگ شد. نفس عمیقی کشید تا به خودش مسلط بشه:«متاسفم. ته‌هیونگ اگه ازت بخوام کمکم کنی تا همه چیز رو درست کنم حاضری اینکارو کنی؟؟ البته مجبور نیستی که قبول کنی.»

- اگه قبول نکنم چی میشه؟؟

این جواب اصلا جواب مورد علاقه‌ی جونگ‌کوک نبود. شاید بهتر بود جمله‌اش رو جور دیگه‌ای بیان میکرد. جوری که ته‌هیونگ رو تحت‌تاثیر قرار بده و اون راضی به کمک بشه. یه جورایی بعد از جیمین هیونگش، ته‌هیونگ تنها دوستش حساب میشد. درسته که مدت کوتاهی از آشنایشون می‌گذشت و در کل اتفاقات خوبی نیافتاده بود ولی جونگ‌کوک حس میکرد این دوستی رو دوست داره و میخواد ادامش بده. اما اگه ته‌هیونگ اون رو موجب اذیت و یا مزاحمتی برای زندگیش میدید، جونگ‌کوک سعیش رو میکرد تا با کمال احترام از زندگیش بیرون بره.

Star Renaissance || VKook ~ CompletedWhere stories live. Discover now