Part 17

3.8K 794 22
                                    

حدود نیم ساعت از زمانی که ته‌هیونگ همه‌چیز رو فهمیده گذشته بود و حالا هر چهار نفر توی اتاق نشسته بودن و با نگرانی با هم صحبت میکردن. جونگ‌کوک دوباره کلاه شنلش رو روی صورتش کشیده بود، ته‌هیونگ با کلافگی وسط اتاق ایستاده بود و هر چند لحظه یک بار جابه‌جا میشد و جین و نامجون هم گوشه‌ی اتاق به دیوار تکیه داده بودن.

- دیگه نمی‌تونم صبر کنم.

ته‌هیونگ درحالی که عرض اتاق رو طی میکرد، این حرف رو زد. نامجون از دیوار فاصله گرفت و پرسید:«میخوای چیکار کنی ته‌هیونگ؟»

- میرم پیش اون عفریته. ازش میخوام اونا رو برگردونه.

شونه های جونگ‌کوک با شنیدن این حرف بالا پریدن و گفت:«میخوای دوباره با اون گرگ روبه‌رو بشی؟؟»

- الان اون گرگ واسم مهم نیست.

- من نمی‌خوام جونت دوباره به خطر بیوفته.

اما ته‌هیونگ بدون توجه به حرف جونگ‌کوک سمتش برگشت و با جدیت گفت:«ما بهت نیاز داریم جونگ‌کوک و تو نمی‌تونی با این وضعیت ادامه بدی. پس همین جا بمون تا من برم پیشش.»

- فکر می‌کنی پیش اون عفریته رفتن آسونه احمق؟؟

باز هم بی‌توجه به فریاد جونگ کوک کیفش رو برداشت و همینطور که سمت در میرفت گفت:«به هر قیمتی که شده این کارو میکنم.» خنجر جونگ‌کوک رو برداشت و توی دستاش گرفت. نگاهی به جین و نامجون انداخت و ادامه داد:«من میرم.»

- منم میام.

جین از نامجون فاصله گرفت و ادامه داد:«تنهایی واسش خطرناکه. تو پیش جونگ‌کوک بمون.»

نامجون اعتراض کرد:«ولی جین...»

- اتفاقی نمیوفته نامجونا. نگران نباش.

جونگ‌کوک لبش رو گزید و سرش رو پایین انداخت. اگه جین صدمه می‌دید باید جواب نامجون‌ هئونگش رو چی میداد؟

نامجون سمت پسر روبه‌روش قدم برداشت:«جین... مطمئنی؟»

سوک‌جین لبخند کمرنگی زد و سرش رو تکون داد. می‌تونست نگرانی رو توی چشمای نامجون رو ببینه پس کمی جلوتر رفت و بوسه‌ی کوتاهی روی لب‌های نامجون گذاشت و عقب رفت:«برمیگردم.» بدون هیچ حرف دیگه‌ای به دنبال ته‌هیونگ از اتاق بیرون رفت و سعی کرد ترسش رو سرکوب کنه.

وقتی از پله‌های مسافرخونه پایین اومدن، برای اولین بار یکی دیگه از مردم اون سرزمین رو دیدن. پیرزنی با کمر خمیده که وقتی فانوس زنگ‌زدش رو روی پیشخوان گذاشت، نور صورت پر از چین و چروکش رو آشکار کرد. پیرزن از متصدی مسافرخونه پرسید:«ایسامو، اون پسر کجاست؟»

- اون تا حالا مرده.

- بهم دروغ نگو. خودم دیدم... دیدم که دوستش واسش چیکار کرد.

Star Renaissance || VKook ~ CompletedWhere stories live. Discover now