Part 19

3.9K 791 31
                                    

هنوز نیم ساعتی از حرکتشون نگذشته بود که جونگ‌کوک اسبش رو متوقف کرد و گفت:«نمیتونیم اینطوری بریم.» سرش رو به عقب برگردوند و به سه نفر دیگه نگاه کرد.

ته‌هیونگ با زحمت سرعت اسبش رو کم کرد و پرسید:«واسه چی؟»

جونگ‌کوک از اسبش پایین اومد و توی خورجین دنبال چیزی گشت. نامجون و جین هم کمی عقب‌تر ایستادن و به جونگ‌کوک خیره شدن. شاهزاده سلاح‌هایی که از اون متصدی هتل گرفته بودن رو بیرون آورد و سمت سه نفر دیگه برگشت:«بیاید پایین.»

نامجون طبق حرف جونگ‌کوک از اسب پایین اومد و بعد به جین کمک کرد تا پایین بیاد. ته‌هیونگ نفس عمیقی کشید و درحالی که پلکاشو محکم روی هم فشرده بود، سریع پایین پرید. وود‌ وارد نگاهی به هر چهار نفر انداخت و کمی جلوتر روی زمین نشست.

جونگ‌کوک نگاهش رو از وود‌ وارد گرفت و به سه نفر روبه روش داد و پرسید:«بین شما فقط ته‌هیونگ مبارزه بلده؟»

ته‌هیونگ و جین سر تکون دادن و نامجون پرسید:«چطور؟»

ـ اگه بخوایم ادامه بدیم سخته که ما دوتا ازتون محافظت کنیم.

مکثی کرد و شمشیری رو سمت نامجون گرفت:«باید بتونید از خودتون محافظت کنید.»

نامجون شمشیر رو توی دستاش گرفت و جونگ‌کوک به جین شمشیر دیگه‌ای داد. ته‌هیونگ کمی عقب‌تر ایستاد و مشغول تماشا شد.

جونگ‌کوک نحوه‌ی گرفتن شمشیر رو به هردوشون توضیح داد و بعد گفت:«پای موافق با دستی که شمشیر رو گرفتید رو جلو بذارید. حالا چند بار شمشیر رو بالا و پایین ببرید و گارد بگیرید.»

جونگ‌کوک چند بار به هر دو این حرکت رو نشون داد و ته‌هیونگ از اینکه میدید هیونگاش زود یاد میگیرن، خوشحال شده بود.

- دستی که پاهاش شمشیرو گرفتید بیارید بالا و حالا کج و به سمت مخالف پایین بیاریدش.

جونگ‌کوک چندتا حرکت ابتدایی دیگه‌ هم بهشون یاد داد و ته‌هیونگ کمی جلوتر رفت تا به هیونگاش روحیه بده. لبخند زد و گفت:«هیونگ تو این حرکت رو خیلی زودتر از من یاد گرفتی!»

جین خندید. درحالی که تلاش می‌کرد حرکت‌ها رو درست‌تر انجام بده، جواب داد:«چی فکر کردی ته ته؟ واسه من مثل آب خوردنه.»

ته‌هیونگ سری تکون داد و دستش روی شونه‌ی جین گذاشت. نیشخندی زد:«هیونگ تو اصلا خودت یه پا استادی!»

- ته‌هیونگ! خودتو مسخره کن.

جین با خنده این حرف رو زد و ته‌هیونگ رو کمی به عقب هل داد و با فریاد گفت:«جونگ‌کوک بیا اینو ببر. نمی‌ذاره تمرین کنم.»

جونگ‌کوک که مشغول راهنمایی نامجون بود، سرش رو برگردوند و مستقیم به ته‌هیونگ خیره شد. ته‌هیونگ با دیدن صورت جدی جونگ‌کوک، نیشخندی زد، شونه‌هاشو بالا انداخت و آروم از جین دور شد. جایی کنار اسبا روی زمین نشست و به هیونگاش که با جدیت تمام مشغول یاد گرفتن حرکت‌های مختلف بودن، خیره شد.

Star Renaissance || VKook ~ CompletedWhere stories live. Discover now