~لندن 11 آپریل کشور انگلستان
[استیج اجرای برنامه-ساعت 21:58 PM]حس غربت، قسم میخورم تا به حال هیچوقت همچین حسی نداشتم.من تنها شده بودم،حتی خیابون های خلوت هم بهم نشونه ای نمیداد!..گمشده ای در دل تاریکی بودم و نمیدونم چرا و چطور شد که خواستم به اون پناه بیارم..ولی بعدها فهمیدم وقتی تنهام شاید اون تنها تکیه گاهم میتونه باشه!
"صداتون کمه من تشویق بیشتری میخوام"
هری پشت میکروفون داد کشید و جیغ ها شدت گرفت."هی تو..آره با توأم من دارم حرف میزنم پس دست از بوسیدن دوست دخترت بردار خانم کوچولو..احترام بزار"
هری با یکی از تماشاگرها شوخی کرد.خندیدم و لبم رو گاز گرفتم.امیدوارم هری امشب حرف های بی ادبانه یا منحرفی نزنه!
اجرای لندن شروع شده بود.این حس متفاوتی نسبت به اجراهای دیگه داشت چون توی کشور خودم بودم و از همه مهم تر شهری که داخلش زندگی میکنم و...مهم تر از اون حالا خانوادم بین این جمعیت هست و دارن منو تماشا میکنن.
من نتونستم تا الان اونارو ببینم و فقط با پدر چند دقیقه ای تلفنی حرف زدم.بلیط هایی در ردیف دورتر برای اونا گرفته بودم چون میدونستم مامان بابا از صدای زیاد بلند خوششون نمیاد و دوست نداشتم اذیت بشن مخصوصا پدرم!
حدس میزدم الکس و الن و لیندا هم حالا به کنسرت اومده باشن فقط نمیتونستم اونارو بین اون همه آدم مقابلم پیدا کنم.
برای دیدن پدر و رندی و حتی مادر خیلی هیجان داشتم.دلم برای همشون تنگ شده بود و امیدوار بودم تا مشکل بین من و مادر امشب حل بشه.
"برای آخرین آهنگ آماده این؟نمیشنوم" هری گفت.
گیتارو بین دستم نگه داشتم و منتظر شروع از طرف میچ شدم.میخوام اینو عالی پیش ببرم.آره من خوب انجامش میدم تا به همه و خودم بفهمونم لیاقتش رو دارم.
میچ شروع کرد و من همراه اون گیتار زدم.هری با صدای رسا و بلندتری میخوند و میپرید.این سرنوشت منه این پیروزی منه و این حق منه!
[بک استیج اتمام اجرا-ساعت 22:24 PM]
کنار در منتظر ایستاده بودم.خیلی شلوغ بود و خیلی از دوستان یا آشناهای افراد تیم اونجا حضور داشتن.پاشنه ی کفشم رو چند بار به زمین کوبیدم.
چند دقیقه ی قبل با رندی تماس گرفتم و بهش آدرس دادم تا با بقیه به بک استیج بیاد.امیدوار بودم راه رو گم نکنن!
بی هدف اطراف رو بررسی میکردم ناگهان با دیدن صورت آشنایی به خودم اومدم.پدر سریع منو دید و بهم اشاره کرد.
"اونجاست مدلین دخترم"
سمتش دویدم و سریع توی بغلش رفتم.پدر منو در آغوش گرفت و سرم رو بوسید.
YOU ARE READING
Dreamers Tour (HARRY STYLES)
Fanfiction[COMPLETED] به ما میگن رویاپرداز ! اما این ما نیستیم که خوابیم.. مدلین دختری رویاپرداز با خیال هایی دور از انتظار که به بند هری استایلز راه پیدا میکنه..