~شهر مکزیکو 30 مِی کشور مکزیک
[هتل کامینو-ساعت 11:47 AM]شاید اون پسر آهنربای مغناطیسی داشت که مدام منو سمت خودش میکشید چون فاصله گرفتن ازش غیر ممکن بود و فراموش کردنش رویای محض!
بعد گذاشتن چمدون هام توی اتاقم پیش بقیه برگشتم.به محض ورود من به اتاقِ کلر،آدام فریاد زد:
"بوکسور محله وارد شد همه دماغارو عایق بندی کنین!"
آدام میچ و هری به نوبت کنار هم روی تخت نشسته بودن.هر سه همزمان جلوی بینی هاشونو گرفتن.نوچ بلندی گفتم و طلبکارانه به یک پا تکیه دادم دستامو توی هم قفل کردم.
این چند روز خدا میدونه آدام و بقیه چقدر سر این موضوع منو دست انداختن.حتی سر میر غذا وقتی یک چیزی میخوام میگن سریع تر بهش بدین وگرنه دماغتونو ریز میکنه!
"دیگه مسخره شده" چشم غره رفتم.
"شما پسرا اینطوری بیشتر عصبانیش میکنین واقعا میزنه ریزتون میکنه"
کلر از طرف دیگه اینو گفت.دهنم باز موند؛از اون دیگه انتظار نداشتم.هری با نگاه خشمناک من یک دستشو بین پاهاش گرفت.چشمام گشاد شد و بدنم وا رفت.پسره ی احمق چکار میکنه؟میخواد به همه بفهمونه من یه بار به میوه ممنوعه ضربه زدم؟!..
"تو چرا اون پایینی رو چسبیدی؟" میچ اول فهمید.
"امم..خب من از این ناحیه زیاد ضربه میخورم میدونی که.."
خیالم یکم راحت شد.ترسیدم که بهشون بگه اونوقت بیشتر سوژه میشدم.هری مثل پسربچه ها بخاطر ماست مالیای که کرد بهم چشمک زد اما من فقط جوابشو با اخم دادم.
"اون هنوز عصبیه"
دوباره دستشو روی بینی و اون قسمت گذاشت.خودشو چرخوند و به پشت روی تخت افتاد.بچه ها بهش خندیدن.باسنش قلمبه تر شد وقتی پاهاشو بالا فرستاد.چقدر خوش فرم بود آدم دلش میخواست با دست بهش بکوبه!
سرمو محکم تکون دادم تا از افکار کثیفم بیرون بیام.همون حین سارا با بیکینی جدیدش نمایان شد.
"او لا لااا یامی یامی" آدام سوت کشید.
"دهنتو میبندی یا با پشت دست بزنم روش"
میچ غیرتی شد و آدام رو به عقب هل داد.منو کلر شروع به اذیت کردنش کردیم.رابطه ی اون دو حالا عمیق تر شده بود.سارا قبل رفتن یکم میچ رو آزار داد و بعد سه تایی با هم به جکوزی رفتیم.
بعد خشک کردن بدنم موبایلم رو از کیف استخر در آوردم.یک شماره ناشناس چند بار زنگ زده بود.کنجکاو شدم اما من این روزها نباید جواب ناشناس میدادم.پیام هم داده بود باز کردم و خوندم:
«سلام مدلین تامپسون وقت بخیر فرانکی اسکارچ هستم من در حال حاضر مکزیک هستم فکر کنم تو هم با تیمت مکزیک باشی حاضری همدیگرو ملاقات کنیم؟»
YOU ARE READING
Dreamers Tour (HARRY STYLES)
Fanfiction[COMPLETED] به ما میگن رویاپرداز ! اما این ما نیستیم که خوابیم.. مدلین دختری رویاپرداز با خیال هایی دور از انتظار که به بند هری استایلز راه پیدا میکنه..