لان وانگجی از حرف وی وشیان شوکه شد،کی اون رو دیده بود؟
وی وشیان ادامه داد
"وقتی 4 سالت بود برای یه کاری اومده بودم قومتون،اونجا بود به همراه برادرت دیدمت "
لان وانگجی
"چطوری اومدی توی قوم لان؟"
وی وشیان انگشت اشارش رو روی لبش گذاشت و چشمکی به لان وانگجی زد
"همه راز هامو که لو نمیدم"
لان وانگجی سری تکون داد،وی وشیان یه پری دریایی بود و حتما چندتا راز مهم داشت.
وی وشیان
"راستی بابت قوم ون میخوای چیکار کنید؟"
لان وانگجی
"کاری ازمون بر نمیاد،اونا خیلی قوی هستن مخصوصا ون روهان"
وی وشیان نچ نوچی کرد
"ببین هواسم بهشون نبود پرو شدن"
لان وانگجی
"تو چرا کار نکردی؟"
وی وشیان
"هر چیزی یه محدودیت هایی داره،درسته من بین انسان ها زندگی میکنم و از قوانینشون پیروی میکنم ولی هرچی باشه منم یه پری دریایی هستم که قوانین خاص خودش رو داره"
لان وانگجی سری تکون داد،حق با اون بود ونم باید به قوانین خودشون پاببند باشه مگرنه معلوم نیست قوم های دیگه بفهمن پری دریایی ها وجود دارن دنبالشون میرن یا نه.
لان وانگجی یاد چیزی افتاد
"راستی راسته که گوشت پری دریایی عمر رو زیاد میکنه؟"
وی وشیان
"اره،میتونیم با خونمون زخم های خطرناک هر کسی رو درمان کنیم و با گوشتمون عمر طولانی بهشون بدیم البته تو یه شرایط خاصی میتونیم جاودانشون هم بکنیم"
لان وانگجی
"که این طور،پس هرچی افسانه درمورد پری دریایی وجود داره ،واقعیت داره"
وی وشیان
"بیشتریاش که اره،ولی این که میکن پری دریایی ها و روح ابی یکی هستن روی اعصابم میره"
و مشتی توی اب کوبید،انگار واقعا رو این یکی مسئله خیلی حساسه
"اگه چیزی از زمیان قدیم خواستی بدانی بدون سانسور بهت میگم"
لان وانگجی با تعجب گفت
"بدون سانسور؟"
وی وشیان سری به نشانه اره تکون داد
"بعضی چیزا هستن که ثبت نشن خیلی بهتره"
لان وانگجی
"پس چر میخوای بهم بگی؟"
وی وشیان
"حوصلت سر نره"
لان وانگجی از دست وی وشیان اهی کشید،این پسر نمونه مردم ازاریه،بلاخره ماهیش رو تموم کرد و گذاشت کنار ماهی خونرده شده وی وشیان گذاشت.
وی وشیان باقی مونده هارو برداشت
"من برم بدم به ماهی خونگی هام،زود میام"
و داخل اب شد.
لان وانگجی هم برگشت به کلبه ها اجاق پخت و پز رو پیدا کنه.
انگار مه برای اون کنار میرفت،هر چیزی که بود کار وی وشیان میتونست باشه.
اون واقعا موجود عجیبی بود،اصلا چوری میتونست مه رو کنترل کنه؟
چند تا سوال دیگه توی ذهنش ایجاد شد ولی میدونست شاید وی وشیان بهشون جواب نده.
![](https://img.wattpad.com/cover/215044697-288-k499970.jpg)
YOU ARE READING
عاشقت شدم
Fanfictionعاشقت شدم .....بدون هیچ دلیلی......مهم نیست تو چی هستی.....چه موجودی هستی....فقط اینو بهت میتونم بگم که من عاشقت شدم بدون هیچ دلیلی دوست دارم با من باش حتی اگه هزاران سال بگذره بازم عاشقتم