همه نگاه ها بسه سمت کسی که جیانگ فنگمیان خطابش کرد برگشت
با دیدن لان وانگجی که داشت سر وی وشیان رو روی میزش میگذاشت رو به رو شدن.
لان ژیچن با حیرت گفت
"وانگجی؟؟؟!!!"
لان وانگجی از جاش بلند شد و احترامی گذاشت
"ببخشید نگرانتون کردم"
لان شیچن با سرعت به سمت لان وانگجی رفت و محکم اون رو در اغوش گرفت
"منو حسابی ترسوندی وانگجی فکر کردم تو رو از دست دادم"
وانگجی اروم گفت
"من خوبم برادر"
لان ژیچن اروم لان وانگجی رو از خودش جدا کرد
"اون زخمت چی شد؟ مطمعنم با اون زخم نمیتونستی جون سال بدر ببری"
لان وانگجی
"یکی نجاتم داد"
لان ژیچن
"کی؟"
لان وانگجی
"همون کسی که منو کشید داخل اب"
همه از شنیدن حرف لان وانگجی تعجب کردن
لان ژیچن با تعجب گفت
"یعنی اون روح ابی نبوده؟"
لان وانگجی سری به نشانه نه تکون داد
نیه مینگجو
"پس کی تو رو کشید داخل اب؟"
لان وانگجی
"وی ویینگ"
جیانگ فنگمیان لبخندی زد
"اوه انقدر صمیمی شدید که هم دیگه رو با اسم تولد صدا میکنی؟"
جیانگ چنگ از اون ور سعی میکرد وی وشیان رو بیدار کنه ولی تو خواب هفت پادشاه بود.
جیانگ چنگ
"بیدار نمیشه"
جیانگ فنگمیان به سمت وی وشیان رفت و سعی کرد بیدارش کنه ولی هیچ عکس عملی نشون داد.
رو به قوم های دیگه برگردوند
"ببخشید یکم زیادی نوشیده بیهوش شده"
همه با تعجب به وی وشیان نگاه میکردن، لان چیرن کمی نزدیک وی وشیان رفت
"حس میکنم یه جایی دیدمش"
یهو وی وشیان از جاش بلند شد و به ارومی گفت
"گرمه من میرم توی اب"
و از سالن بیرون رفت
جیانگ فنگمیان
"آ-چنگ برو دنبالش"
جیانگ چنگ
"باشه"
جیانگ فنگمیان به خدمتکارا اشاره کرد که میز ها رو مرتب کنن بعد رو رییس قوم های دیگه کرد
"بفرمایید بشینید"
بعد مرتب شدن میز ها همه نشستن و خدمتکارا مشغول پذیرایی شدن لان چیرن نگاهی به جیانگ فنگمیان انداخت و گفت
"حالا که همه این جا هستیم بهتر درمورد بعضی مسائل حرف بزنیم"
جیانگ فنگمیان
"در مورد چی؟"
لان چیرن
"شما میدونستید توی دریاچه کوهستان شیجان چه خبره؟"
![](https://img.wattpad.com/cover/215044697-288-k499970.jpg)
YOU ARE READING
عاشقت شدم
Fanfictionعاشقت شدم .....بدون هیچ دلیلی......مهم نیست تو چی هستی.....چه موجودی هستی....فقط اینو بهت میتونم بگم که من عاشقت شدم بدون هیچ دلیلی دوست دارم با من باش حتی اگه هزاران سال بگذره بازم عاشقتم